. . .

متروکه داستان پیرمرد بی‌گناه | A.R.S

تالار داستان / داستان کوتاه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
نام داستان: پیرمرد بی‌گناه
نویسنده: A.R.S
ژانر: تراژدی، عاشقانه
خلاصه:
محمد‌رضا شریفی، جوانکی عاشق با رویاهایی نهان در ذهن؛ که بعدها به جرم نکرده‌ای مجرم شناخته می‌شود. در خانواده‌ای که تحت فشار فقر ضجه می‌زدند به دنیا آمد. در همان کودکی عاشق دختر بچه‌ای با لبخند‌های لرزان می‌شود، که این حس عاشقی رفته‌رفته با سماء دست می‌دهد و آن‌گاه‌ست که هر دو پرنده‌ی عاشق در شعله‌های بی‌زبان آن می‌سوزند!

تقدیم به باور‌های دختری که عاشقش هستم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
866
پسندها
7,348
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
jvju_negar_.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار داستان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ داستان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین بخش تایپ داستان کوتاه

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال‌ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
چگونگی درخواست منتقد برای داستان کوتاه

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن داستان

و پس از پایان یافتن داستان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان داستان کوتاه

با تشکر​
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

نا امیدی در میان امید

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
1716
تاریخ ثبت‌نام
2022-02-07
آخرین بازدید
موضوعات
16
نوشته‌ها
216
پسندها
2,000
امتیازها
173
محل سکونت
دل نیستی‌ها

  • #2
مقدمه
غوغای بیرون به داخل می‌تازد و درون گوش‌هایم که سال‌هاست چیزی جز آن نشنیده‌اند می‌پیچد و من باز مثل سابق بدون این‌که مفهوم آن‌ها را بدانم به تاخت کلمات گوش می‌سپارم. به تاریکی جاودان چشم می‌دوزم. که در تقلا است مرا در خود غرق سازد. لیکن من با آن سخن می‌گویم. او را دوست خود می‌دانم، چون قرن‌هاست که با هم زیسته‌ایم. اما، آن‌ها می‌گویند نزدیک به چهل سالی‌ست که در این مکان زندانیم. شاید راست می‌گویند من که دیگر گوش‌هایم تحمل شنیدن آهنگ‌هایی،که بر لبان‌شان جاری‌ست را ندارند. پس خموش گشتم، و حال به گذشته‌ام پناه برده‌ام. و تنها به زمانی می‌اندیشم که امیدی داشتم خانواده‌ای، بهتر است بگویم به زمانی می‌اندیشم که همه چیز داشتم! دشوار آن لحظه‌ای ست که خودم را در امواج خاطرات می‌سپارم. لیکن آن هنگام است که باز می‌نالم و فریاد می‌زنم. من بی‌گناهم با این‌که هیچ کس اهمیت نمی‌دهد. حتی، احدی حاضر نیست به داستان زندگی‌ام گوش فرا دهد و برای دلخوشی‌ هم که شده نگاه سردش را به چهره‌ام بدوزد و لب باز کند، که حق باتوست. تو مجرم نیستی بلکه یک مرد زخم خورده‌ای، که سال‌هاست با خود می‌جنگد تا حقیقت را ثابت کند. مثل همیشه دستان پرچروکم را به زمین بتنی سرد می‌مالم تا حس زنده بودن در من تجلی یابد تا از یاد مبرم که من چه بودم و آن‌ها از من چه ساختند. با این‌که هیچ شنونده‌ای نیست به سخنان جگر سوزم گوش فرا دهد؛ برای خود زمزمه می‌کنم روزی روزگاری...
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین