نام نویسنده: آرمیتا حسینی به قلم سرخ
ژانر: فانتزی، ترسناک.
خلاصه: همه چیز به شکل عادی میگذشت تا اینکه وارد دنیای مجازی شد و به پیام ناشناسی پاسخ داد. از اینجا به بعد، همه چیزهای غیرعادی، ظاهراً عادی دیده میشدند. اولین پیام مقدمه پیامهای بعدی شد و او فهمید، مخاطبی که پیام میدهد، حتی از افکار درون ذهن او، باخبر است چه رسد به زندگیش! یعنی در لحظه میدانست او چه میکند. اما آرمیتا با خود فکری کرد، که این شخص چطور حتی ذهنش را میخواند؟ پس بازی از همینجا شروع شد.
این داستان واسه مسابقه فصلی رمانیکه (@ara.wr
مقدمه
من نامش را ملاقات سیاه میگذارم
دیگران آن را محو میدانند
اما من دیدم، هیچ چیز محو نبود
فریاد
فرار
دیوانگی
او تمام اینها را رقم زد
باورت نمیشود
اما هر ناشناسی، یک داستانی پشت کلمات سادهاش پنهان دارد
یک منظوری را در سخنانش چال کرده
و حتی یک لبخند ساده ناشناس، معمایی عجیب سخت است
باورت نمیشود
ناشناسها، شاید یک روح باشند
و تو نمیدانی
جیغ
فریاد
فرار
و فرار
اما باز به نقطه اول برمیگردم
دنیا در این ملاقات خلاصه شده
شهر
زندگی
و همه چیز، همین ملاقات است
هرچه فرار کنم
باز به اینجا میرسم
آخرش چه؟
آخرین ویرایش: