. . .

آموزش داستان مینی‌مال و نقد آن

تالار آموزش نقد نویسی

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
921
امتیازها
308

  • #1
اصلی‌ـترین عناصر داستان مینیمال کدامند؟





ایجاز



مینیمال، همه‌ی عناصر یک داستان معمولی را در خود دارد؛ با این تفاوت که این عناصر با ایجاز و اختصار فوق‌العادهای همراه است؛ تا آنجا که برخلاف داستان کوتاه و رمان که «شخصیت» مهمترین عنصر آن است، «ایجاز» را مهمترین عنصر داستان مینیمال می‌دانند. ایجاز، آن قدر در داستان مینیمال اهمیت دارد که مینیمالیست‌ها عبارت «کم هم زیاد است» را شعار خود قرار داده‌اند و گفته‌اند:«مینیمالیسم یعنی هیچ جزئی از اثرت را نتوانی حذف کنی. همین!» به عبارت ساده‌تر، کسی که می‌خواهد یک داستان مینیمال خلق کند، نه تنها باید در طول داستان از دادن اطلاعات غیر ضروری به شدت پرهیز کند؛ بلکه باید آفرینش قسمت‌هایی از داستان را نیز به عهده‌ی خود خوانندگان بگذارد تا آن‌ها خود به صورت انتزاعی ناگفته‌های داستان را دریابند.

برای رسیدن به ایجازی که از آن سخن رفت، داستان‌نویس‌ها مجبورند به عناصر «گفت و گو»، «تلخیص» و «روایت» بیشترین توجه را داشته باشند، زیرا این عناصر بیشترین قدرت و سرعت را در انتقال اطلاعات داستانی دارا هستند. البته همین ایجاز و استفاده‌ی حداقلی از عناصر یک اثر بد (شاید هم اثر خوب!) دارد و آن هم این که این مسأله، قابلیت نقد به شیوه‌های مرسوم را از داستان می‌گیرد و دست منقد را بسته نگه می‌دارد.



شخصیت



شخصیت‌های داستان‌های مینیمال، عموما افرادی عادی، با همان زبان مردم کوچه و بازار هستند. آنها برای گفت و گو از کلمات ساده و جملات کوتاه استفاده می‌کنند. در میان آنها نیز معمولا یک شاهزاده، یک کارآگاه بسیار باهوش، یک فرشته‌ی زیبا و... پیدا نمی‌شود.

شخصیت‌ها در پایان این گونه داستان‌ها، همان هستند که در اول بوده‌اند؛ یعنی هیچ تغییری نمی‌کنند. برخلاف یک رمان که شخصیت در طول آن و به تدریج کامل می‌شود. معمولا برای درک بهتر این موضوع، شخصیت در دو نوع داستانی مینیمال و رمان به ترتیب به درخت و نهال تشبیه میشود و میگویند: شخصیت در داستان مینیمال، از ابتدا مانند درختی کامل است؛ اما در رمان مانند نهالی است که ما به تدریج شاهد درخت شدنش هستیم.
 

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
921
امتیازها
308

  • #2
زمان و مکان



از خصوصیت‏‌های دیگر داستان‏‌های مینی‏مالیستی محدودیت زمان و مکان است. به دلیل کوتاهی حجم روایت داستان (دقت کنید: کوتاهی روایت! و نه کوتاهی کمّی داستان.)، زمان رویداد و حوادث بسیار کوتاه است. اغلب داستان‏‌های مینی‏مالیستی در زمانی کمتر از یک روز، چند ساعت و گاهی چند لحظه اتفاق می‏‌افتد.

تغییرات مکانی هم بسیار ناچیز و به ندرت رخ می‏‌دهد. شاید علت این امر، ثابت بودن زمینه‌ی داستان باشد.

محدودیت زمان و مکان در این گونه‌ی داستاننویسی باعث می‌شود تا داستان مینیمال، اغلب یک موقعیت کوتاه و یا برشی از زندگی باشد.



طرح و روایت



محدودیت عناصر زمان و مکان، بسته بودن دست ما در شخصیت پردازی و التزام به اختصار و ایجاز، عنصر «طرح» و «روایت» را در این گونه‌ی داستانی پر اهمیت می‏کند. البته این اهمیت زیاد، نه تنها به معنای پیچیدگی طرح و توو در تویی آن نیست؛ بلکه این گونه داستان‌ها، اغلب طرحی ساده و سر راست دارند. گاهی این سادگی تا آن جا شدت می‌گیرد که ممکن است عده‌ای به اشتباه گمان کنند اصلا طرحی وجود ندارد!



درونمایه



درون‌مایه‌ی داستان‏‌های مینی‏مالیستی اغلب دغدغه‏‌های کلی انسان است: مرگ، عشق، تنهایی و... و کمتر به روایت رویدادهای اقلیمی پرداخته می‌شود. اندیشه‏‌های سیاسی و فلسفی و اعتقادی راهی به دنیای این داستان‏ها ندارد؛ چرا که کوتاهی حجم داستان اجازه‌ی پرداختن به این اندیشه‏‌ها را به نویسنده نمی‏‌دهد.

(البته ممکن است کسی داستان مینیمالی بنویسد که سیاسی یا اعتقادی باشد و از قضا خوب هم از آب درآمده باشد؛ کما این که من، خود نیز نمونه‌هایی این‌چنینی را خوانده ام. خب! همیشه استثنائاتی هم هست. نیست؟)
 

مدیر نقد

رمانیکی پایبند
رمانیکی
شناسه کاربر
1521
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
123
نوشته‌ها
495
راه‌حل‌ها
7
پسندها
921
امتیازها
308

  • #3
پایان بندی



می‌خواهم در پایان مقاله، اشاره‌ای هم به پایان‌بندی داستان‌های مینیمال و Flash Fiction داشته باشم.

بین Flash Fiction و شعر مرزی باریک٬ حتی باریک‌تر از مو٬ وجود دارد؛ تا آن جا که اگر این نویسنده یا شاعر، مرزبان خوبی برای این مرز نباشد، ممکن است داستانش به عنوان یک شعر سقوط کند و شعرش نیز به عنوان یک مینیمال!

به نظر من، داستان‌های کوتاه کوتاه، بیشتر از هر چیز در شعر، به رباعی شبیه است! یک Flash Fiction موفق، کوتاه است و پایانی غافلگیر کننده دارد؛ درست مانند رباعی! رباعی در ذات خود کوتاه است و همیشه از مصراع آخر یک رباعی به عنوان ضربه‌ی (تلنگر) شعر یاد می‌کنند.

فکر می‌‌کنم با همین مقایسه‌ی کوتاه و بدون این که مستقیما اشاره‌ای کرده باشم، متوجه اهمیت یک پایان غافلگیر کننده شده‌اید! شما برای این که به این مهم دست پیدا کنید باید در بطن طرح خود به یک گره‌افکنی خوب فکر کنید، این گره‌افکنی را با تعلیق (تعلیقی مناسب با حال و هوای مینیمال؛ به گونهای که موجب زیاده‌گویی نشود!) به آخر داستان بکشید و ناگهان و یک باره با باز کردن گره داستان‌ـتان، خواننده را متعجب و غافلگیر کنید.

«آنتوان چخوف» و «اُ. هنری» از نام‌آورترین افراد این عرصه هستند.

در آخر این نکته را هم باید یادآوری کنم که هیچ چیز به اندازه‌ی خواندن آثار دیگران در این زمینه به شما نمی‌تواند کمک کند!










نمونه داستان مینیمال:



کبوتر



دوتا کبوتر نشسته بودن روی دیوار و داشتن با هم حرف می زدن:
واه واه خواهر جان امون از دست گربه ها! مگه می ذارن یه لحظه آرامش داشته باشی! کافیه دو دقه حواستو ندی مث اجل معلق میرسن و هاپولیت می کنن!

دومی گفت: بغ بغ بغو! این حرفا مال قدیماس... حالا از دست این بچه های تخس کی آرامش داره؟ چنون نشونه می رن که سنگ تیر و کمون صاف می خوره تو سرت و فاتحه! حالا اگه ناشی باشه که بدتر! بالت زخمی میشه و یه عمر باید زندونی شون شی! یه دفه کبوتر اولی داد زد اوا خواهر... حواستو بده گربه! و اون یکی گفت سنگ . . .

صدای بال بال زدن اومد و خون از روی دیوار سرازیر شد. سنگ خورده بود به گربه و کفترا پریده بودن!
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین