. . .

انتشاریافته داستان سنجابک و تنبل خان | آلباتروس

تالار داستان / داستان کوتاه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. کودکان
ژانر اثر
  1. فانتزی
سطح اثر ادبی
نقره‌ای
اثر اختصاصی
نه، این اثر در جاهای دیگر نیز منتشر شده است.
داستان: سنجابک و تنبل خان
نویسنده: آلباتروس
ژانر: فانتزی
خلاصه:
اون دور دورها، پشت کوه‌های قهوه‌ای، توی جنگل سرسبز و بزرگ، سنجابکی زندگی می‌کرد. حیوون‌های جنگل سنجابک رو خیلی دوست داشتن چون باهوش و زرنگ بود.
یک روز وقتی خاله خورشید به اهالی جنگل سلام کرد، سر و کله یک نفر پیدا شد. کثیف و گنده، زشت و تنبل! اوه! اوه! اون یک نفر کی بود بچه‌ها؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 24 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
868
پسندها
7,352
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #1


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار داستان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ داستان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین بخش تایپ داستان کوتاه



اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.

قوانین پرسش سوال‌ها



قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.

قوانین درخواست جلد



برای درخواست نقد در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.

چگونگی درخواست منتقد برای داستان کوتاه



شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.

درخواست رصد



بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.

درخواست ویراستار



جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.

درخواست صوتی شدن داستان



و پس از پایان یافتن داستان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.

تاپیک اعلام پایان داستان کوتاه



با تشکر​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 16 users

آلباتروس

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
716
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-08
موضوعات
91
نوشته‌ها
1,504
راه‌حل‌ها
6
پسندها
11,783
امتیازها
558

  • #2
مقدمه:
اتل متل پرنده
تو آسمون می‌خنده
خوشگله و فراری
اسمش چیه؟ قناری
خبر رسونه بچه‌ها
آی بچه‌ها بیاین حالا
خبر داره براتون
آبنبات‌های رنگی
چه داستان قشنگی!
 
  • گل رز
  • جذاب
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

آلباتروس

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
716
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-08
موضوعات
91
نوشته‌ها
1,504
راه‌حل‌ها
6
پسندها
11,783
امتیازها
558

  • #3
《داستان‌های رنگی برای آلباتروس‌های کوچک!》
آقای پیتیکو، اسب پیر مراقب بچه‌ها بود. زنگ تفریح بود و بچه‌ها در حیاط مدرسه‌ی فندقیشون بازی می‌کردن.
باد هوهو می‌کرد و با شیطنت موهای آقای پیتیکو رو به‌ هم می‌ریخت.
سنجابک، خرگوشی، کره اسب‌ها، لاک‌پشت و جوجه تیغی به دنبال هم می‌دویدن. صدای جیغ و شادیشون همه جا رو گرفته بود.
سنجابک دوان دوان جوجه تیغی رو دنبال می‌کرد. از این شاخه به اون شاخه می‌پرید تا بتونه جوجه تیغی رو که قصد فرار کردن داشت. بگیره؛ اما جوجه تیغی خسته شده بود. یک‌دفعه پاش پیچ خورد و روی زمین افتاد. وای... وای... وای!
جوجه تیغی‌، های های شروع کرد به گریه کردن. از صدای بلندش همگی ساکت شدن و سریع به طرفش دویدن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

آلباتروس

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
716
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-08
موضوعات
91
نوشته‌ها
1,504
راه‌حل‌ها
6
پسندها
11,783
امتیازها
558

  • #4
سنجابک به جوجه تیغی گفت:
- تیغ تیغی گریه نکن. الان برات برگ زخم میارم تا زخمت خوب بشه.
جوجه تیغی پای زخمیش رو گرفته بود و همچنان گریه می‌کرد. آقای پیتیکو جوجه تیغی رو روی کولش گذاشت و پیتیکو پیتیکو به سمت خونه آقای تیغو رفت. کلاس مدرسه تموم شده بود و بچه‌ها آروم آروم به طرف خونه‌هاشون می‌رفتن.
سنجابک روی شاخه‌ها می‌پرید و خاله شاپرک‌ها براش لبخند می‌زدن. خورشید با نگاه گرمش به جنگل و درخت‌های بزرگش چشم دوخته بود.
سنجابک به خونه درختیشون نزدیک شد. می‌دونست مامان سنجابیش براش غذای خوشمزه‌ای پخته. ناگهان صدایی شنید. صدای چی بود؟
به این‌ طرف نگاه کرد، اون‌ طرف رو نگاه کرد؛ اما کسی رو ندید. فکر کرد خیالاتی شده، پس دوباره به راهش ادامه داد؛ اما دوباره اون صدا رو شنید. یکی داشت پشت بوته‌های پرپشت گریه می‌کرد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • گل رز
  • لایک
  • عجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

آلباتروس

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
716
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-08
موضوعات
91
نوشته‌ها
1,504
راه‌حل‌ها
6
پسندها
11,783
امتیازها
558

  • #5
سنجابک با خودش فکر کرد اگه یکی از دوست‌هاش باشه چی؟ تصمیم گرفت به سمت بوته‌ها بره تا ببینه چه کسی داره گریه می‌کنه.
از بین بوته‌ها گذشت. چشمش به کسی خورد. اوه! اوه! خیلی کثیف بود، یک خرس شکم گنده کثیف! مگس‌های دماغ دراز دور و برش می‌پلکیدن و هر هر می‌خندیدن.
سنجابک از بوی بد اون خرس دماغش رو گرفت. نمی‌تونست نزدیک‌تر بره، چون اون خرس خیلی کثیف بود. لباس‌هاش گِلی بود، حتی صورتش هم کثیف و گِلی شده بود. مشخص نبود از کی حموم نکرده.
سنجابک پرسید.
- تو کی هستی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • عجب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

آلباتروس

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
716
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-08
موضوعات
91
نوشته‌ها
1,504
راه‌حل‌ها
6
پسندها
11,783
امتیازها
558

  • #6
از صدای سنجابک خرس به طرفش چرخید. با دیدنش اشک‌هاش رو پاک کرد و گفت:
- من گشنمه.
سنجابک نگاهی به اون انداخت. شکم گرد و قلنبه‌ای داشت. حدس میزد خرس شکمویی هست. گفت:
- باشه. همین‌جا بمون تا برات غذا بیارم.
سپس دوان دوان به طرف خونه درختی رفت. خاله شاپرک از آسمون پایین اومد، خودش رو به سنجابک رسوند و گفت:
- سنجابک مهربون! سنجابک مهربون!
سنجابک ایستاد. خاله شاپرک با ناراحتی گفت:
- می‌خوای چی کار کنی؟
سنجابک جواب داد.
- نشنیدی؟ اون خرس گرسنه‌اش هست، باید براش غذا ببرم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

آلباتروس

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
716
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-08
موضوعات
91
نوشته‌ها
1,504
راه‌حل‌ها
6
پسندها
11,783
امتیازها
558

  • #7
خاله شاپرک گفت:
- کار خوبی انجام میدی؛ اما مواظب باش، اون تنبل خان هست.
سنجابک اسم تنبل خان رو شنیده بود؛ اما نمی‌دونست اون چه جور شخصی هست. برای همین توجه‌ای به حرف خاله شاپرک نکرد و وارد خونه درختی شد.
مامان سنجابی در حال گردگیری بود. سنجابک سلامی کرد و سریع وارد آشپزخونه کوچیکشون شد. از داخل یخچال یک بلوط بزرگ برداشت و خواست از خونه خارج بشه که مامان سنجابی گفت:
- سنجابک چرا این‌قدر عجله داری؟
سنجابک جواب داد.
- یکی اون بیرون گرسنه‌اش هست. می‌خوام براش این بلوط رو ببرم تا دیگه گرسنه نباشه.
 
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

آلباتروس

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
716
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-08
موضوعات
91
نوشته‌ها
1,504
راه‌حل‌ها
6
پسندها
11,783
امتیازها
558

  • #8
مامان سنجابی از مهربونی پسرش لبخندی زد و مشغول کارش شد. سنجابک خودش رو به بچه خرس رسوند. بچه خرس از شدت گرسنگی روی زمین دراز کشیده بود. سنجابک رو به اون گفت:
- بیا، برات یک بلوط آوردم. بخورش، خیلی خوشمزه‌ست.
بچه خرس نشست و به بلوط دست سنجابک نگاهی انداخت. ناگهان دوباره زیر گریه زد. سنجابک نمی‌دونست چی کار کنه. پرسید.
- این‌بار دیگه چرا داری گریه می‌کنی؟ من که برات غذا آوردم.
بچه خرس جواب داد.
- من گشنمه. بلوط نمی‌خوام.
و قل خورد و قل خورد تا از سنجابک دور شد. سنجابک شونه تکون داد و به خونه درختی برگشت.
 
  • لایک
  • خنده
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

آلباتروس

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
716
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-08
موضوعات
91
نوشته‌ها
1,504
راه‌حل‌ها
6
پسندها
11,783
امتیازها
558

  • #9
اون روز گذشت. سنجابک تو فکر بچه خرس بود. خاله شاپرک گفته بود اون تنبل خان هست؟ واقعاً هم یک خرس تنبل بود. فقط گریه می‌کرد و غذا می‌خواست. در حالی که برای پیدا کردن غذا تلاشی نمی‌کرد. حتی خیلی هم کثیف و بو گندو بود.
سنجابک شب رو با این فکرها گذروند. صبح خاله شاپرک‌ها قلقلکش دادن تا بیدارش کنن. سنجابک خمیازه‌ای کشید و چشم‌هاش رو باز کرد. روز جدیدی اومده بود. خورشید خانوم با مهربونی نورش رو وارد خونه درختی کرده بود تا خونه درختی رو روشن کنه. صبح، مثل همیشه صبح قشنگی بود.
 
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

آلباتروس

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
716
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-08
موضوعات
91
نوشته‌ها
1,504
راه‌حل‌ها
6
پسندها
11,783
امتیازها
558

  • #10
سنجابک دست و صورتش رو شست و بعد خوردن صبحانه از مامان سنجابی و بابا دم دراز خداحافظی کرد.
همون‌طور که توی راه مدرسه با قناری مسابقه داشت، یک‌دفعه چشمش به لاک‌پشت و بچه خرس افتاد.
بچه خرس با زورگویی قصد داشت خوراکی‌ لاک‌پشت رو بگیره؛ اما لاک‌پشت این اجازه رو به اون نمی‌داد.
سنجابک و قناری خودشون رو به اون دو نفر رسوندن. قناری بال زنان روی سر سنجابک نشست و سنجابک پرسید.
- بچه‌ها چی شده؟
لاک‌پشت جواب داد.
- این خرس بد بو می‌خواد خوراکی‌های من رو بگیره.
سنجابک با تعجب از بچه خرس پرسید.
- چرا این کار رو کردی؟
 
  • لایک
  • عجب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
3
بازدیدها
141

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین