. . .

متروکه داستان داهل| A.S

تالار داستان / داستان کوتاه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
داستان: داهل
ژانر: تراژدی
نویسنده: A.S
خلاصه: خیلی وقت بود که هر روز بهش خیر می‌شدم و به این فکر می‌کردم که آیا مردم، راجب آن درست می‌گویند؟!
او روزهای زیادی بود که شده بود همدم و هم درد من. شاید بنظرتون مسخره بیاد اما من خیلی وقت بود دل بهش بسته بودم؛ و به این فکر نمی‌کردم که شاید او هم روزی از پیشم برود.
 

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
850
پسندها
7,280
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار داستان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ داستان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین بخش تایپ داستان کوتاه

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال‌ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
چگونگی درخواست منتقد برای داستان کوتاه

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن داستان

و پس از پایان یافتن داستان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان داستان کوتاه

با تشکر​
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

آنیتا

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4130
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-03
موضوعات
1
نوشته‌ها
3
پسندها
0
امتیازها
41
محل سکونت
‌ ‌ 𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭 𝓸𝓯 𝓼𝓪𝓭

  • #3
کنارِ درختِ آلبالو ایستاده بودم و بدون هیچ انعطافی اون رو نگاه می‌کردم، الان که بهش دقیق‌تر شده بودم می‌تونستم غمِ پنهونِ شده توی جای‌جای صورتش رو ببینم. غمی که خوب می‌فهمیدم که چه سخت درد شده و چسبه به تنش، بدون اینکه خودش بخواد.
موهام رو با سرِ انگشتام به پشتِ گوشم هدایت کردم و به سمتش قدم برداشتم. بوی تلخِ فصلِ بهار زیر بینیم پیچید و باعث شد دلم زیر و رو بشه و فرو بریزه، بوش تلخ‌تر از اونی بود که فکر می‌کرد، کدر شده با مخلوطی از سیاهی و تیرگی، که فصلِ اردیبهشت رو تا قعر تاریکی می‌کشوند برای اشک‌های بی‌پایانِ هر کسی مثل اون.
روبه‌روش که رسیدم آب دهنم رو قورت دادم. دست بلند کرده و کلاهِ روی سرش رو تنظیم کردم. هر روز همین‌قدر ذلت و خواری می‌کشید که بوی غمِ جاری شده از چشم‌هاش رو هیچ کسی نمی‌دید؟ چه کسی باعث این حالش شده بود؟!
با دیدنِ حالِ رقت‌انگیزی که داشت، صدام آروم و گرفته شد وقتی که گفتم:
- چه کسی باعث این حالت شده؟
بیشتر از سه بار ازش پرسیدم اما هر بار سکوت کرده بود و این نشون می‌داد چیزی برای گفتن نداره!
 

آنیتا

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4130
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-03
موضوعات
1
نوشته‌ها
3
پسندها
0
امتیازها
41
محل سکونت
‌ ‌ 𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭 𝓸𝓯 𝓼𝓪𝓭

  • #4
به آسمون نگاه کردم که با تابش نور خورشید، درخشش دو چندان شده بود و خواه و نخواه نگاه‌ها رو به سمت خودش می‌کشید و آدم رو معطوف می‌کرد.
لبخندم تیره‌تر شد و به این فکر کردم که آسمون قدرت این رو داره که بتونه نگاهِ سیاهِ من رو روی خودش تحمل کنه و تاب بیاره؟ با این فکر بذر تیرگی در قلبم بالا پایین شد و بزرگ‌تر شد. با مکث نگاه ازش گرفتم و رو به اون گفتم:
- غصه نخور... این دنیا ارزش این همه غصه خوردن رو نداره! می‌دونی چرا؟
قدمی ازش دور شدم و رو به درخت آلبالو ادامه دادم.
- این دنیا اون‌قدر بی‌رحم هست که بتونه با منِ کم سن و سال بازی کنه و بی‌توجه به شرایط جوری زمینت بزنه که نفس‌هات توی لحظه قطع بشه و توان نفس کشیدن ازت سلب بشه.
دست‌هام رو مشت کردم و آب دهنم رو پر صدا قورت دادم تا بغضی که مثل سنگ راه نفس کشیدنم رو بسته بود باز نشه.
اما مگه من توانی هم در برابرش داشتم؟ حداقل الان خودم می‌دونستم اون‌قدر قوی نشدم که بتونم مثل سنگ جلوی ریزش اشک هام رو بگیرم و راحت پوزخند بزنم.
به سمتش چرخیدم. وقتی دیدم که هنوز به همون قسمت نگاه می‌کرد؛ اینبار نگاهم رنگ پوزخند شد.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین