«به نام او که زندگی را بر روی سراشیبی بلندی بنا کرد!»

مجموعه داستانهای: حوالی دروازه غار
نویسنده: AYSA_H
ژانر: اجتماعی
خلاصه:
کمی پایینتر از موزهی گلستان، در حوالی دروازه غار، کوچه پس کوچههای خزانه، این روزها حال و هوای عجیب و غریبی دارد. البته برای مایی که نام خود را انسان گذاشتهایم و خود را بالا شهری مینامیم! در اینجا کفتر بازی هنوز مرسوم است. مردهایشان تریپ لاتی دارند و هایده گوش میدهند. باکلاسترین ماشین در این محله پیکان و پراید است. زنها جلوی خانهها مینشینند و از هر دری سخن میگویند و غیبت می کنند و اگر سخنانشان اجازه دهد دستی به روی سبزیهای مقابلشان می کشند. دخترها و پسرها داخل کوچهها برای یک توپ غوغا بپا می کنند. اینجا هنوز هم دعوای ناموسی هست و کسی آن را بد نمیداند. اکنون من، آیسا حیدری، میخواهم چند روایت کوتاه از این زندگی را روایت کنم. باشد که روزی سایهی مشکلات از روی این محله کنار برود و نور امید بر سر مردم سرزمینم بتابد.
یاحق
یاحق
(پ.ن: ایدهی اصلی این داستانها بر اساس واقعیت بوده و نویسنده به آن پر و بال داده است.)
آخرین ویرایش توسط مدیر: