مذهبی جنگ حضرت علی (ع) با جنیان شعله بدست !!

[شاهزاده آبی مرداد]

ماجرای کمتر شنیده شده از جنگ مولای متقیان حضرت علی (ع) با جنیان شعله بدست !!

زمانی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که درود خدا بر ایشان و خاندان پاک و مطهر ایشان باد برای جنگ با قبیله بنی المصطلق خارج شدند و مقداری از راه را پیموده بودند، نزدیک دره ای پر فراز و نشیب دستور اتراق و استراحت داد .

شب هنگام فرشته ای وحی روح الامین جبرئیل بر پیامبر اکرم (ص) نازل شدند و خبر دادند که گروهی از طایفه اجنه کافر در این بیابان کمین کرده و قصد بدی برای ایشان و یاران و همراهانشان دارند .

پس از رسیدن این خبر به حضرت رسول(ص) ایشان حضرت امیر المومنین علی علیه السلام را فراخواندند و به ایشان فرمودند :

گروهی از جنیان کافر در این دره به کمین ما نشستند و قصد آزار و اذیت ما را دارند ، پس با نیروی که خداوند عزوجل به تو داده است و با کمک نام های ویژه خداوند که تو فقط آن ها را می دانی، شر آن ها را دفع کن.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صد نفر از همراهان شان را با امیر المومنین علی علیه السلام راهی کردند و به آنان فرمودند:

_ همراه علی (ع) باشید و از دستورات او پیروی کنید .

سپس حضرت علی (ع) را روانه میدان کردند ، همین که حضرت و همراهانشان به کناره در رسیدند به یارانشان دستور دادند همان جا بایستند و هیچ کاری نکنند تا خود ایشان دستور بدهند .

پس آن خودشان پیشگام آن دسته حرکت کردند.

 

[شاهزاده آبی مرداد]

حضرت لحظه ای ایستادند و از شر دشمنان اجنه به خداوند بزرگ پناه بردند و به یاران فرمود که به ایشان نزدیک شوند و فاصله ایشان به اندازه یک تیر بود.

حضرت و همراهانشان وارد دره شدند و باد تندی شروع به وزیدن کرد ، بحدی شدید که نزدیک بود آن افراد به زمین بخورند.

بواسطه ترس از اجنه پاهایشان شروع به لرزیدن کرد!

 

[شاهزاده آبی مرداد]

حضرت علی (ع) فریاد زدند: من علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب، جانشین رسول خدا و پسر عموی ایشان هستم ، پا برجا باشید.

پس از آن مردمانی سیه چرده به شکل و شمایل مردم هند و سودان ظاهر شدند که هر کدام شعله ای بدست داشتندو در گوشه و کنار آن دره پنهان شده بودند ، سپس حضرت خود به میان دره رفتند و آیاتی از قرآن را تلاوت کردندو شمشیر خود را به چپ و راست می چرخاندند و آن افراد با شمشیر حضرت هلاک می شدند و دود سیاهی به آسمان می رفت ، از هلاکت آنان دود سیاهی آسمان را فراگرفته بود .

حضرت بعد از هلاکت آنان تکبیر گفتند و از همانجا که پایین رفته بودند بالا امدند

 

[شاهزاده آبی مرداد]

پس از چند لحظه هوا صاف شد و آن دسته از یاران رسول الله که همراه حضرت بودند دور حضرت امیر جمع شدند و خطاب به ایشان گفتند :

- یا ابالحسن !چه دیدی؟ ما از ترس نزدیک بود هلاک شویم

حضرت فرمودند :

همین اجنه ای که پیش روی شما بودند ، زمانی که در میانشان بودم اسما الهی را خواندم و آن ها کوچک شدند و در صدد فرار بودند . از تنها کوچک ترین ترسی نداشتم، اگر به شکل اولیه شان مانده بودند همه شان را آخرین نفر هلاک می کردم.

همانا خداوند شر آنها را از سر مسلمانان کم کرد و باقی مانده آنها خدمت حضرت رسول رسیدند و مسلمان شدند .