Tim ran into the city to find Dean.
تام با عجله برای پیدا کردن او به شهر رفت.
Tim found him and said, “ Dean, I’ve found the skeletal remains of a huge terrestrial animal.
او دین را پیدا کرد و به او گفت “دین، بقایای اسکلت حیوانی غول پیکر را پیدا کرده ام.
But I can’t get the skeleton out by myself.
اما به تنهایی نمیتوانم آن را بیرون بیاورم.
Will you please help me?”
آیا به من کمک می کنی؟