. . .

بیوگرافی بیوگرافی رابرت دنیرو | بازیگر هالیوود

تالار بازیگران و عوامل سینما

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #11
اسکورسیزی پس از گاو خشمگین (Raging Bull) قصد داشت که فیلم آخرین وسوسه‌های مسیح (The Last Temptation of Christ) را بر اساس کتاب نیکوس کازانتزاکیس و فیلمنامه‌ای از پل شریدر کارگردانی کند و دنیرو را هم برای ایفای نقش مسیح در نظر گرفت. با این حال بابی با رد خواسته‌ی اسکورسیزی به وی پیشنهاد کرد که سراغ ساخت یک فیلم کمدی برود. بدین ترتیب دنیرو با بازی در نقش روپرت پاپکین در سلطان کمدی (The King of Comedy) یک بار دیگر با فیلمی از اسکورسیزی به سالن‌های سینما بازگشت. روپرت مردی سی و چند ساله است که از گذشته‌های دور رویای تبدیل شدن به یک کمدین بزرگ را در سرش ‌می‌پروراند و برای نزدیک شدن به محبوب‌ترین کمدینش و اجرای زنده در برنامه‌‌ی تلویزیونی وی دست به هر کاری می‌زند. دنیرو برای ایفای این نقش، از استندآپ کمدی‌های ریچارد بلزر الهام گرفت. سلطان کمدی را بزرگترین شاهکار قدرندیده‌ی اسکورسیزی می‌نامند. اثری که نمایش آن با یک شکست تجاری بزرگ همراه شد اما گذر زمان، بیش از پیش ارزش‌های آن را به عنوان فیلمی متفاوت در کارنامه‌ی این کارگردان نمایان کرد. مارتی با وجود اینکه سلطان کمدی (The King of Comedy) را بسیار دوست می‌داشت و بازی دنیرو در فیلم را به عنوان بهترین نقش‌آفرینیش توصیف می‌کرد، با این حال اعلام کرد که به دلیل نگرانی‌هایش و البته تصویربرداری طاقت‌فرسای فیلم، شاید بهتر بود که هیچگاه آن را نمی‌ساخت و در ادامه نیز اشاره کرد که احتمالاْ برای چند سال، همکاریش را با دنیرو قطع خواهد کرد.

دنیرو در سال ۱۹۸۴ در آخرین فیلم سرجیو لئونه تحت عنوان روزی روزگاری در آمریکا (Once Upon a Time in America) حضور پیدا کرد. او برای ایفای نقش نودلز، درخواست دیداری خصوصی با میر لانسکی، گانگستر سرشناس روسی‌الاصل را داد که البته رد شد. پیش از انتخاب دنیرو، قرار بود نقش دوران جوانی و پیری نودلز را دو بازیگر مختلف ایفا کنند و به همین منظور نام چند بازیگر سرشناس نیز مطرح شد. ژرار دوپاردیو و ژان گابن، ریچارد درایفس و جیمز کاگنی و در نهایت تام برنگر و پل نیومن که البته با آمدن دنیرو و تاکید بر اینکه می‌تواند هر دو دوره را خودش بازی کند، مشکل دو بازیگر هم‌تیپ و هم‌شکل نیز حل شد. دنیرو قرار بود در پروژه‌ی بعدی لئونه که یک فیلم جنگی حماسی به نام محاصره لنینگراد (The Siege of Leningrad) بود نیز بازی کند که با توجه به مرگ ناگهانی لئونه، هیچگاه این طرح به سرانجام نرسید.

دنیرو در همین سال با بازی در فیلم عاشقش شدن (Falling in Love) به کارگردانی اولو گروسپارد، برای دومین بار با این فیلمساز بلژیکی الاصل سینما همکاری کرد. فیلمی که از نظر داستانی شباهت‌های بسیاری به اثر تحسین شده‌ی دیوید لین تحت عنوان برخورد کوتاه (Brief Encounter) داشت. برزیل (Brazil) به کارگردانی تری گیلیام، فیلم بعدی بابی بود که وی در آن نقش هری تاتل را ایفا کرد. گیلیام فیلمنامه‌ی این اثر را به همراه تام استاپارد و چارلز مک‌کیون با الهام از کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول نوشته‌اند و برای ادای احترام به این داستان و فیلم هشت و نیم (8½) فدریکو فلینی، عنوان هزار و نهصد و هشتاد و چهار و نیم را برای آن انتخاب کرده بودند که با توجه به نمایش همزمان فیلم ۱۹۸۴ (1984) که به طور مستقیم بر اساس این اثر ساخته شده بود، در ادامه عنوان فیلم تغییر کرد. دنیرو از آنجا که نقش هری تاتل را به یک متخصص مغز و اعصاب تشبیه می‌کرد، برای ایجاد آمادگی در خود به اتاق عمل رفت و یک جراحی مغز را از نزدیک تماشا کرد. حضور ستاره‌ای در حد و اندازه‌های دنیرو در این پروژه در ابتدا باعث خوشحالی گیلیام و سایر دست‌اندرکاران فیلم شد، با این حال روش مبتنی بر آزمون و خطای دنیرو و وسواس فراوانش در ادامه باعث آزردگی اعضای گروه شد تا جایی که گیلیام تا خفه کردن او هم پیش رفت. در طول ساخت فیلم، در شرایطی که تصویربرداری هر صحنه با دو یا نهایتا سه برداشت به اتمام می‌رسید، صحنه‌های مربوط به دنیرو بین ۲۵ تا ۳۰ برداشت به طول می‌انجامید که دلیل اصلی آن هم عدم حفظ کردن دیالوگ‌ها توسط وی بود. اینچنین شد که با وجود کوتاه بودن نقش بابی، تصویربرداری صحنه‌های مربوط به وی دو هفته طول کشید. پس از پایان مراحل ساخت فیلم، در حالی که گیلیام از دست دنیرو به ستوه آمده بود، خود دنیرو طی مصاحبه‌ای حضورش در این پروژه را دورانی فوق‌العاده توصیف کرده و خطاب به گیلیام گفت که اگر یک بار دیگر برای پروژه‌ای وی را دعوت کند، او با کمال میل خواهد پذیرفت! بابی تا حدی دوست داشت در این فیلم حضور داشته باشد که حاضر بود هر نقشی را ایفا کند و بابت آن پولی هم نگیرد. هرچند در پایان کار سه برابر بازیگر نقش اصلی فیلم که به مدت ۲۲ هفته سر پروژه حضور داشت پول دریافت کرد.
 

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #12
فیلم ماموریت (The Mission) یا به عبارتی قرارگاه‌ مذهبی به کارگردانی رولند جافی، داستان ورود مسیحیت به جامعه‌‌ی سرخپوستان گورانی در جنگل‌های پاراگوئه و بخشی از آرژانتین را روایت می‌کند و در این میان دنیرو نیز نقش کاپیتان رودریگو مندوزا را ایفا می کند که به دنبال خلاصی از گناهانش و رسیدن به آمرزش است. این فیلم پس از نمایش در جشنواره‌ی کن سال ۱۹۸۶ جوایز نخل طلا و بهترین دستاورد فنی را از آن خود کرد و در ادامه نیز نامزد دریافت ۷ جایزه‌ی اسکار از جمله جایزه‌ی بهترین فیلم شد. ماموریت (The Mission) از طرف کلیسای تایمز لندن به عنوان بهترین فیلم با موضوع مذهب انتخاب شد و در ادامه نیز در جمع ۵۰ فیلم مذهبی بزرگ سینما از نگاه واتیکان جای گرفت.
 

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #13
بابی در سال ۱۹۸۷ در دو فیلم قلب انجل (Angel Heart) به کارگردانی آلن پارکر و تسخیرناپذیران (The Untouchables) به کارگردانی برایان دی پالما نقش‌آفرینی‌های متفاوتی را ارائه داد. او در قلب انجل (Angel Heart) نقش شخصیت مرموزی به نام لویی سایفر را بازی کرد که از کارآگاهی خصوصی به نام هری انجل درخواست می‌کند تا شخصی را برایش بیابد. کسی که حتی وجود او نیز در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. انتخاب نام لویی سایفر برای این شخصیت، اشاره‌ای دارد به کلمه‌ی لوسیفر که نام ابلیس پیش از طرد شدنش است. پارکر نقش‌آفرینی دنیرو به جای این شخصیت را آنقدر وهم‌آلود و طبیعی توصیف می‌کرد که در طول تصویربرداری، می‌ترسید به سمت وی برود. از این رو صحنه‌های مربوط به سایفر بدون حضور کارگردان تصویربرداری شد. بابی در تسخیرناپذیران (The Untouchables) با بازی در نقش آل کاپون، چهارمین همکاریش را با برایان دی‌پالما تجربه کرد. فیلمسازی که در ورود وی به سینما و پیشرفت‌های اولیه‌اش نقش تعیین کننده‌ای داشت. دنیرو برای گرفتن حس و حال آل کاپون، خیاط شخصی وی را پیدا کرده و از او خواست که دقیقاْ همان لباس‌هایی را برایش بدوزد که پیش از آن برای این تبهکار سرشناس می‌دوخت. او می‌خواست حتی لباس‌های زیرش هم دقیقاْ مثل آنچه آل کاپون به تن می‌کرد باشد.
 

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #14
دنیرو پس از حضور در فیلم تسخیرناپذیران (The Untouchables) برای تغییر تصویری که از خودش ساخته بود به دنبال بازی در فیلمی کمدی می‌گشت. او در ادامه تلاش کرد تا نقش اصلی فیلم بزرگ (Big) به کارگردانی پنی مارشال را به دست بیاورد. مارشال نیز علاقه‌مند به حضور وی در این پروژه بود ولی استودیو ترجیح داد تا نقش را به تام هنکس بدهد. او در ادامه در فیلم فرار نیمه شب (Midnight Run) به کارگردانی دنی برست، نقش جایزه بگیری به نام جک والش را بازی کرد که ماموریت می‌یابد تا یک حسابدار وابسطه به مافیا را دستگیر کرده و وی را دور از چشم پلیس فدرال و اعضای مافیا از نیویورک به لس‌آنجلس ببرد. در ابتدا پارامونت برای افزایش فروش فیلم، قصد داشت که شخصیت وکیل را از یک مرد به زن تغییر دهد و برای ایفای این نقش نیز شر (شرلین سرکیسیان) را که به تازگی برنده‌ی جایزه‌ی اسکار شده بود در نظر گرفت. با این حال برست با این پیشنهاد مخالفت کرده و هر طور شده سر مواضع خود باقی ماند. در ادامه استودیو رابین ویلیامز را برای ایفای این نقش انتخاب کرد و حتی با او به توافقات اولیه نیز دست یافت ولی برست از چارلز گرودین تست گرفت و از رابطه وی با رابرت دنیرو ابراز رضایت کرد. بدین ترتیب پارامونت نیز به دلیل نارضایتی از پروژه کنار کشید و یونیورسال کار ساخت فیلم را بر عهده گرفت. دنیرو با نقش‌آفرینی متفاوتش در نقش جک والش، در کنار نمایش توانایی‌هایش در اجرای نقش‌های کمدی، نامزد دریافت جایزه‌ی گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد در بخش کمدی/موزیکال شد که در نهایت این جایزه به تام هنکس برای بازی در فیلم بزرگ (Big) رسید.

دنیرو با حضور در فیلم Jacknife به کارگردانی دیوید جونز، برای چندمین مرتبه نقش یکی از کهنه سربازان جنگ ویتنام را بازی می‌کند که پس از بازگشت به خانه‌، دچار مشکلاتی در روابط اجتماعی‌اش می‌شود. او در فیلم بعدی خود تحت عنوان ما فرشته نیستیم (We're No Angels) به همراه شان پن، نقش دو محکوم فراری را بازی می‌کنند که برای خروج از کشور، وارد شهری مرزی شده و در آنجا با دو کشیش اشتباه گرفته ‌می‌شوند.

سال ۱۹۹۰ برای دنیرو با اتفاقات متفاوتی توام بود. او در این سال با بازی در فیلم رفقای خوب (Goodfellas) پس از ۸ سال دوباره با اسکورسیزی همکاری کرد و به واسطه‌ی بازی در فیلم بیداری‌ها (Awakenings) پس از ۱۰ سال دوباره نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شد. دنیرو برای بازی در هردوی این فیلم‌ها دست به تحقیقات گسترده‌ای زد. به گفته‌ی هنری هیل که رفقای خوب با محوریت شخصیت وی ساخته شده است، دنیرو که نقش جیمی را بازی می‌کرد روزی هفت هشت بار با او تماس می‌گرفت و درباره‌ی عادت‌ها و جزئیات شخصیت جیمی که در آن زمان در زندان به سر می‌برد سوال می‌پرسید. او در بیداری‌ها نیز برای بازی در نقش یک بیمار پارکینسنی، با بیماران واقعی به گفتگو پرداخت.
 

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #15
فیلم بعدی دنیرو، در مظان جرم (Guilty by Suspicion) به کارگردانی اروین وینکلر (تهیه کننده آثار اسکورسیزی) به دوره‌ی سیاه مک‌کارتیسم (دوره‌ای که سناتور مک‌کارتی به همراه کمیته‌ی مبارزه با فعالیت‌های ضد‌آمریکایی دست به تفتیش عقاید و محاکمه‌ی روشنفکران و هنرمندان آمریکا زدند) در دهه‌ي پنجاه میلادی می‌پردازد و در این میان وی نقش کارگردانی به نام دیوید مریل را بازی می‌کند که به بهانه‌ی کمونیست بودن مورد محاکمه قرار می‌گیرد. شخصیت مریل در این فیلم به نوعی از جان بری، کارگردان آمریکایی الهام گرفته شده که در اوایل دهه‌ی پنجاه، الیا کازان او را به کمیته‌ی فعالیت‌های ضد آمریکایی لو داد. دنیرو در همین سال، در فیلم تنگه وحشت (Cape Fear) به کارگردانی مارتین اسکورسیزی که بازسازی اثری دهه‌ی شصتی بود، در نقش مکس کندی، خلافکاری که به تازگی از زندان آزاد شده و به دنبال انتقام از وکیلی سابقش است، عملکردی کاملا درخشان ارائه کرد. او برای بازی در این نقش، بدنش را با استفاده از رنگ‌های گیاهی پر از خالکوبی کرد و با پرداخت ۵ هزار دلار، از دندانپزشک خواست تا دندان‌هایش را خراب کند. البته او پس از پایان یافتن تصویربرداری با پرداخت ۲۰ هزار دلار آنها را به حالت سابق خود برگرداند. بابی برای ارائه‌ی صحیح لهجه‌ی کندی نیز با فیلمنامه‌ی کار و یک ضبط صوت به شهرهای مختلف ایالت‌های جنوبی آمریکا سفر کرده و دیالوگ‌هایش را با صدای افراد بومی منطقه ضبط کرد.

دنیرو در سال ۱۹۹۳ با ساخت فیلم داستان برانکسی (A Bronx Tale) برای نخستین بار عرصه‌ی کارگردانی را تجربه کرد. چاز پلامنتری که در آن زمان چندان شناخته شده نبود، فیلمنامه‌ی این کار را بر اساس خاطرات کودکی خودش نوشت و آن را برای تایید به استودیوهای مختلف برد ولی از آنجا که قصد داشت خودش نقش شخصیت گانگستر فیلم یعنی سانی را بازی کند، قادر به جلب رضایت هیچ تهیه کننده‌ای نشد. در این هنگام دنیرو به پلامنتری پیشنهاد کرد که فیلم را به صورت شراکتی و به حالت پنجاه- پنجاه بسازند. بدین ترتیب پلامنتری علاوه بر نوشتن فیلمنامه، نقش سانی را بازی کرد و دنیرو نیز علاوه بر کارگردانی کار، نقش لورنزو را بر عهده گرفت. در نهایت هرچند از نظر اقتصادی چیز خاصی عاید دنیرو نشد ولی فیلم وی مورد استقبال منتقدان قرار گرفت. او که پیش از این، سابقه‌ی دو دهه دوستی و همکاری با اسکورسیزی را داشت، در ساخت این فیلم بسیار از این کارگردان چیره دست تاثیر پذیرفت. البته داستان برانکسی (A Bronx Tale) با وجود تمام شباهت‌هایش به آثار اسکورسیزی، لحن مهربانانه‌تری داشت و به اندازه فیلم‌های وی، تیز و بز نبود. دنیرو در ادامه در فیلم فرانکشتاین مری شلی (Mary Shelley's Frankenstein) به کارگردانی کنت برانا با بازی در نقش هیولای فرانکشتاین، نقش‌آفرینی کاملا متفاوتی را ارائه داد با این حال امروزه کمتر کسی از بازی زیبای وی در این فیلم یاد می‌کند.
 

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #16
سال ۱۹۹۵ برای دنیرو همراه بود با ثبت دو فیلم ماندگار. او در هشتمین همکاری‌اش با اسکورسیزی نقش سام راستین، قمارباز باهوش و مدیر یکی از بهترین کازینوهای لاس وگاس را ایفا کرد. نقشی که از شخصیت فرانک روزنتال الهام گرفته شده بود که در دهه هفتاد، چندین کازینو را با موفقیت اداره می‌کرد. دنیرو برای بازی در نقش راستین، به ملاقات روزنتال رفته و گفتگوی مفصلی را با وی ترتیب داد. بابی در ادامه در فیلم مخمصه (Heat) به کارگردانی مایکل مان، با بازی در نقش سارقی حرفه‌ای به نام نیل مک‌کالی برای نخستین بار در سکانس‌هایی مشترک، در برابر دیگر غول تاریخ سینما آل پاچینو قرار می‌گیرد. صحنه‌ی معروف رستوران که در آن این دو بازیگر با هم به گفتگو می‌پردازند، بنا برخواسته‌ی دنیرو بدون تمرین قبلی تصویربرداری شد چرا که او می‌خواست حس نخستین دیدار آنها کاملا طبیعی جلوه کند. مایکل مان به گفته‌ی خودش از زمان تماشای خیابان‌های پایین‌شهر (Mean Streets) همواره به دنبال این بود تا با دنیرو کار کند و در دوران پیش‌تولید فیلم نیز فیلمنامه‌ی کار را پیش از بازیگران دیگر فیلم به دنیرو ارسال کرد. بسیاری از سینمادوستان، تقابل پاچینو و دنیرو در مخمصه را تقابل شگفت‌انگیز دو شیوه‌ی بازیگری برون گرایانه و درونگرایانه می‌نامند. خود دنیو درباره‌ی آل پاچینو می‌گوید:

آل! در تمام این سال‌ها چه نقش‌هایی که از یکدیگر ندزدیده‌ایم. مردم همواره سعی دارند تا ما را با هم مقایسه کنند و با اصرار به اینکه کدام یک بهتریم، ما را به جان هم بیندازند. حقیقتش هیچگاه دلیلی برای این مقایسه‌ها نمی‌بینم. من از تو قدبلندترم و بیشتر به درد نقش اصلی می‌خورم. اگر بخواهم صادقانه بگویم، تو در بین تمام بازیگران نسل ما بهترین هستی. البته احتمالا به استثنای من!
 

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #17
دنیرو یک سال بعد، در فیلم خفتگان (Sleepers) به کارگردانی بری لوینسون با دیگر چهره‌ی برتر تاریخ سینمای جهان یعنی داستین هافمن همبازی شد و همکاری آنها در فیلم های سگ را بجنبان (Wag the Dog)، Meet the Fockers و Little Fockers نیز ادامه پیدا کرد. بابی با آغاز دهه‌ی جدید میلادی، استعدادش را در اجرای نقش‌های کمدی بیش از پیش نمایان کرد و با موفقیت فوق العاده‌ی فیلم‌هایی نظیر تحلیلش کن ۱ و ۲ (Analyze This و Analyze That) و ملاقات با والدین (Meet the Parents) جایگاه خود را در این عرصه تثبیت کرد. او حتی در فیلم ماجراهای %%%% و بولوینکل (به The Adventures of Rocky and Bullwinkle) با مخاطب کودک نیز حضور پیدا کرد که البته کار با شکست سنگینی روبرو شد.

بعضی‌ها می‌گویند بازی در کارهای درام آسان است و در کارهای کمدی سخت. من در سال‌های اخیر در کارهای کمدی زیادی بازی کرده‌ام و باید بگویم که این حرف درست نیست. شما در فیلم‌های درام باید تمام روز با چکش به جان شخصی دیگر بیفتید و او را تا حد مرگ کتک بزنید یا حتی مجبور می‌شوید صورت کسی را گاز بگیرید. در عوض در کارهای کمدی فقط کافی است یک ساعت سر بیلی کریستال فریاد بزنید و بعد به خانه می‌روید.
دنیرو در سال ۲۰۰۶، دومین فیلمش را در قالب یک تریلر جاسوسی تحت عنوان چوپان خوب (The Good Shepherd) کارگردانی کرد که این اثر نیز با واکنش نسبتا مثبت منتقدان همراه شد. البته در این بین تعدادی از منتقدان و بسیاری از تماشاگران، از زمان طولانی فیلم و ریتم خسته کننده‌اش گلایه کردند. در ابتدا اریک راث، فیلمنامه‌ی چوپان خوب را برای کارگردانی به فرانسیس فورد کوپولا داد ولی در ادامه او از کار کنار کشید تا پروژه برای نزدیک به یک دهه سرگردان بماند. در ادامه پس از مطرح شدن نام وین وانگ و فیلیپ کافمن، کارگردانی فیلم به جان فرانکن‌هایمر رسید و دنیرو نیز به عنوان بازیگر انتخاب شد اما در سال ۲۰۰۲ فرانکن هایمر درگذشت و اینچنین شد که دنیرو کارگردانی فیلم را بر عهده گرفت و به مدت چند سال روی این پروژه کار کرد.

دنیرو پس از تجربه‌ی موفق کمدی به تجربه کردن ژانرهای دیگر سینمایی روی آورد که تا پیش از آن کمتر به آنها پرداخته بود. از این دست فیلم‌های وی می‌توان به قایم موشک (Hide and Seek)، نورهای قرمز (Red Lights) و موهبت الهی (Godsend) در ژانر ترسناک و ماچته (Godsend)، قاتل زبده (Killer Elite) و سرقت (Heist) در ژانر اکشن اشاره کرده که البته قریب به اتفاق آنها آثاری ناموفق و دسته چندم بودند. با این حال همین روحیه‌ی ریسک‌پذیری دنیرو و اینکه بدون توجه به گذشته‌ی درخشانش همچنان به دنبال تجربه کردن است، باید به عنوان نکته‌ای مثبت و شایسته‌ی تقدیر در نظر گرفته شود، البته در این میان بخشی از طرفداران وی مسیر دلسرد شدن را در پیش گرفته‌اند ولی می‌توان به این باور رسید که تجربه‌گرا بودن دنیرو، خدشه‌ای بر کارنامه‌ی پربار وی وارد نخواهد کرد. دنیرو البته در این مقطع، در فیلم‌های موفقی همچون نامحدود (Limitless) و کارآموز (The Intern) هم ظاهر شد که در گیشه به فروش قابل‌توجهی دست یافتند. به این فیلم‌ها، تجربه‌ی همکاری‌های دنباله دار دنیرو با دیوید او راسل را هم اضافه کنید که برای وی پس از ۲۱ سال یک نامزدی اسکار دیگر به ارمغان آورد.

در فیلم داستان برانکسی وقتی پسر دنیرو نظر وی را درباره‌ی آغاز رابطه با یک دختر رنگین پوست جویا می‌شود، او می‌گوید مگر قحطی دختر سفید پوست است. اگر بحث ازدواج در میان باشد ترجیح می‌دهم با یکی مثل خودم ازدواج کنم. در ادامه‌ی این صحبت نیز پسرش وی را به نژادپرست بودن متهم می‌کند. اما حقیقت این است که هر دو همسر بابی در زندگی واقعی وی رنگین پوست بودند. او در سال ۱۹۷۶ با دیان ابوت ازدواج کرده و ۱۲ سال بعد از وی جدا شد. ابوت در فیلم راننده تاکسی نقش بوفه‌دار سینما را بازی کرده، در نیویورک نیویورک نقش خواننده‌ی کلوب هارلم و در سلطان کمدی نیز به عنوان نقش اصلی زن در مقابل بابی قرار گرفته است. همسر دوم دنیرو گریس هایتاور، یک آفریقایی- آمریکایی به حساب می‌آید. او در سال ۱۹۸۷ در حالی که در یک رستوران چینی در لندن کار می‌کرد با بابی آشنا شد و در سال ۱۹۹۷ با وی ازدواج کرد. دو سال بعد بابی و گریس تا آستانه‌ی طلاق هم پیش رفتند که البته این امر هیچگاه رسمیت پیدا نکرد. با این وجود آنها تا سال ۲۰۰۴ جدا از هم زندگی می‌کردند. دنیرو در فاصله‌ی بین سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۶ نیز با مدل آفریقایی- آمریکایی، توکی اسمیت زندگی می‌کرد.
 

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,061
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #18
دنیرو را می‌توان یکی از گرانبهاترین میراث‌های استلا آدلر دانست. استادی که با آموزش تکنیک‌های استانیسلاوسکی، او را تشویق کرد تا به کشف شخصیت‌ها و شناخت جنبه‌های درونی و بیرونی هر نقش بپردازد و همین نکات بود که بازیگر را به نقش خود متعهد می‌کرد. اینکه در هر لحظه حتی خارج از زمان تصویربرداری نیز با شخصیتی که نقشش را بازی می‌کنی زندگی کنی. دنیرو از مریل استریپ به عنوان بهترین شریک صحنه‌ای که می‌توان تصور کرد نام می‌برد و بسیار به کار در کنار وی علاقه‌مند است.

اظهار نظرهای مختلفی درباره‌ی دنیرو صورت گرفته و چهره‌های بسیاری به تحسین هنر وی پرداخته‌اند. مارتین اسکورسیزی درباره ی شخصیت دنیرو می‌گوید بخشی از توانایی ذاتی رابرت، توانایی او در ایفای نقش شخصیت‌هایی آسیب‌پذیر و رقت‌انگیز مانند رابرت پاپکین (سلطان کمدی) است. نقش تراویس در فیلم راننده تاکسی نیز همین گونه بود. شما تنهایی و انزوای او را در این فیلم می‌بینید و به همراه او تجربه می‌کنید و سپس قادرید رفتار غیرمنطقی و خشونت‌%%%%% را درک کنید. کلی مک گیلس، همبازی وی در نیویورک نیویورک درباره‌ی وی می‌گوید او یک وجه از شخصیت خود را نمی‌تواند بروز بدهد چون می‌ترسد احمقانه به نظر آید. جری لوئیس، کمدین افسانه‌ای و همبازی وی در سلطان کمدی نیز اشاره می‌کند که ظاهرا دنیرو، این نصیحت نوئل کاورد به بازیگران را هیچگاه نشنیده است که می‌گوید کار بازیگر این است که دیالوگهایش را بگوید و به اسباب و اثاث صحنه نخورد. پس از تمام شدن سلطان کمدی، او هیچگاه از نقشش بیرون نیامد. پل شریدر، نویسنده‌ی راننده تاکسی و گاو خشمگین نیز اظهار می‌کند که دنیرو تنها در جلد دیگران زنده است و تنها در مقابل دوربین راحت است. جک نیکلسون، دنیرو را آدم خطرناکی توصیف می‌کند که باید حسابی مراقبش باشید. مریل استریپ می‌گوید هیچ لغزشی در کار دنیرو نیست و او مثل یک قطب نما دقیق است و مارلون براندو نیز طی اظهار نظری عنوان کرده که بعید می‌داند خود دنیرو به میزان مهارتش پی برده باشد.
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
101

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین