. . .

شعر اشعار سوگل مشایخی

تالار اشعار شاعران پارسی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

H A D I S

مدیرتالارسرگرمی
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
:|
مدیر
تالار‌سرگرمی
شناسه کاربر
846
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-30
موضوعات
564
نوشته‌ها
1,526
راه‌حل‌ها
4
پسندها
6,125
امتیازها
368
سن
18
محل سکونت
آسمان شب

  • #1
اسپم ممنوع!
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

H A D I S

مدیرتالارسرگرمی
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
:|
مدیر
تالار‌سرگرمی
شناسه کاربر
846
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-30
موضوعات
564
نوشته‌ها
1,526
راه‌حل‌ها
4
پسندها
6,125
امتیازها
368
سن
18
محل سکونت
آسمان شب

  • #2
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم

که اگر زود ، اگر زود بیایی دیر است

رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود

دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است

سایه ای مانده زمن بی تو که در آینه هم

طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است

خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی

دوستم داری و این خوب ترین تعبیر است

کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی

که چگونه نفسم با غم تو درگیر است

تارهای نفسم را به زمان می بافم

که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

H A D I S

مدیرتالارسرگرمی
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
:|
مدیر
تالار‌سرگرمی
شناسه کاربر
846
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-30
موضوعات
564
نوشته‌ها
1,526
راه‌حل‌ها
4
پسندها
6,125
امتیازها
368
سن
18
محل سکونت
آسمان شب

  • #3
قصه ام با تو همین است ز خود بی خبرم

نه شبم هست و نه روز و نه قرار دگرم

رفتی و فاصله ها با من حیران گفتند

قصه ای را که ندانستم و آمد به سرم

مثل یک تکۀ سرگشتۀ افتاده به موج

من در اندیشۀ بی ساحل تو غوطه ورم

رسم این است که من ناز کنم تا تو نیاز

من ِ لیلا ز تو مجنون تر و دیوانه ترم

اندکی گفتم و این قصه دراز است هنوز

که شب عشق تو را نیست هوای سَحَرم
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

H A D I S

مدیرتالارسرگرمی
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
:|
مدیر
تالار‌سرگرمی
شناسه کاربر
846
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-30
موضوعات
564
نوشته‌ها
1,526
راه‌حل‌ها
4
پسندها
6,125
امتیازها
368
سن
18
محل سکونت
آسمان شب

  • #4
هنوز بوی تو از سمت عشق می آید
نگاه کن که چه بیهوده آرزومندم
به احتمال بعیدی چگونه دل بستم
چه ساده ام که به لبخند سایه پابندم

به احترام نگاهی که شعله شعله مرا
میان آتش شرم و گناه می سوزد
به لحظه لحظه ی یک انتظار طولانی
که چشم های مرا روی راه می دوزد
نشسته ام که بگویم هنوز یادم هست
که بی تو رسم تنفس چه کار دشواری است
شتاب عقربه ها در گذشت سرد زمان
برای من گذری بی دلیل و تکراری است

هزار کوچه ی خالی ، هزار شب فریاد
چقدر حس نیازم به گریه پر رنگ است
چه انتظار غریبی برای بودن تو
که راه تا تو رسیدن هزار فرسنگ است
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

H A D I S

مدیرتالارسرگرمی
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
:|
مدیر
تالار‌سرگرمی
شناسه کاربر
846
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-30
موضوعات
564
نوشته‌ها
1,526
راه‌حل‌ها
4
پسندها
6,125
امتیازها
368
سن
18
محل سکونت
آسمان شب

  • #5
هجوم اشک از نفس خسته راه می گیرد

نگفته های دلم بوی چاه می گیرد

شب از تلالو یادت به آسمان دلم

تمام پنجره ها نقش ماه می گیرد

دلی که عاشق ودیوانه پس فرستادی

هنوز با تو مرا اشتباه می گیرد

شرار شعله ی یادت به سینه ی تنگم

دگر به جای نفس از من آه می گیرد
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

H A D I S

مدیرتالارسرگرمی
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
:|
مدیر
تالار‌سرگرمی
شناسه کاربر
846
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-30
موضوعات
564
نوشته‌ها
1,526
راه‌حل‌ها
4
پسندها
6,125
امتیازها
368
سن
18
محل سکونت
آسمان شب

  • #6
باید امشب به در میکده بیتوته کنم

بنشینم سر راه

پیر میخانه از اینجا امشب

شاید آهسته عبوری بکند

باید از او بخرم دُرد می کهنه ی ناب

که مرا م×س×ت کند تا دل شب

آنقدر گم شوم از هستی خویش

تا که در بیشه ی عشق رخ تو بوته کنم

لحظه ها می گذرد

شب پر از سایه وحشت زده تنهایی

سر فرو کرده به هر کنجی تار
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

H A D I S

مدیرتالارسرگرمی
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
:|
مدیر
تالار‌سرگرمی
شناسه کاربر
846
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-30
موضوعات
564
نوشته‌ها
1,526
راه‌حل‌ها
4
پسندها
6,125
امتیازها
368
سن
18
محل سکونت
آسمان شب

  • #7
و دو چشمان پر از وحشت من

می شکافد شبق این شب را

کم کم از دور کسی پیدا شد

پیر شب آمد و دست طلب و خواهش من

گوشه ی دامن او را بلعید

مرغ شب بر شرر گرم نیازم خندید

پیر گفت :

طلبت چیست ؟ بگو!

گفتم ای مرشد میخانه ی عشق

دو سه پیمانه مرا مهمان کن

احتیاجم همه م×س×ت×ی است دلم پر خون است

تو بیا بر دل یک عاشق زار ،

یک نفس احسان کن

پاسخم داد : بهای طلبت بسیار است

در ازای دو سه پیمانه می کهنه ی ناب

که تو را م×س×ت کند تا دل شب

چه برایم داری؟

کیسه ای زر دادم

پیر زرهای مرا برگرداند

گفت : این م×س×ت×ی و شیدایی و عشق

به زر اینجا ندهند ار چه هزاران باشد

سینه ات را بشکاف

و دلت را به بهای می میخانه بده

گر که عاشق شدی و م×س×ت شدن شیوه توست

بایدت دل بدهی .

سینه را چاک زدم ،

و دل پر تپش و پر خون را ،

در ازای شبی از عشق تو بی خویش شدن بخشیدم
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین