. . .

شعر اشعار خاقانی

تالار اشعار شاعران پارسی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,430
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #11
اری فی‌النوم ما طالت نواها

زمانا طاب عیشی فی هواها

به جامی کز می وصلش چشیدم

همی دارد خمارم در بلاها

عرانی السحر ویحک ما عرانی

رعاها الصبر ویلی ما رعاها

به ب×و×س×ه مهر نوش او شکستم

شکست اندر دلم نیش جفاها

بدت من حبها فی القلب نار

کان صلی جهتم من لظاها

خطا کردم که دادم دل به دستش

پشیمان باد عقلم زین خطاها
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,430
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #12
جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا

باز هم در خط بغداد فکن بار مرا

باجگه دیدم و طیار ز آراستگی

عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا

رخت کاول ز در مصطبه برداشتیم

هم بدان منزل برداشت فرود آر مرا

سفر کعبه به صد جهد برآوردم و رفت

سفر کوی مغان است دگر بار مرا

پیش من لاف ز شونیزیه شونیز مزن

دست من گیر و به خاتونیه بسپار مرا

گوئیم حج تو هفتاد و دو حج بود امسال

این چنین تحفه مکن تعبیه در بار مرا

گوئیم کعبه ز بالای سرت کرد طواف

این چنین بیهده پندار مپندار مرا

من در کعبه زدم کعبه مرا درنگشاد

چون ندانم زدن آن در ندهد بار مرا

دامن کعبه گرفتم دم من درنگرفت

درنگیرد چون نبیند دم کردارد مرا

شیرمردان در کعبه مرا نپذیرند

که سگان در دیرند خریدار مرا

مغکده دید که من رد شدهٔ کعبه شدم

کرد لابه که ز من مگذر و مگذار مرا

سوخته بید منم زنگ زدای می خام

ساقی میکده به داند مقدار مرا

حجرالاسود نقد همگان را محک است

کم عیارم من از آن کرد محک‌خوار مرا

زین سپس خال بتان بس حجرالاسود من

زمزم آنک خم و کعبه در خمار مرا

خانقه جای تو و خانهٔ می جای من است

پیر سجاده تو را داده و زنار مرا

باریا دین به بهشتت نبرد وز سر صدق

برهاند همه زنار من از نار مرا

نیست در زهد ریائیت به جو سنگ نیاز

واندرین فسق نیاز است به خروار مرا

اندران شیوه که هستی تو، تو را یار بسی است

و اندرین ره که منم، نیست کسی یار مرا

لاله می خورد که از پوست برون رفت تو نیز

لاله خوردم کن و از پوست برون آر مرا

می خوری به که روی طاعت بی‌درد کنی

اندکی درد به از طاعت بسیار مرا

گل به نیل تو ندارم من و گلگون قدحی

می‌خورم تا ز گل گور دمد خار مرا

می‌خورم می که مرا دایه بر این ناف زده است

نبرد سرزنش تو ز سر کار مرا

چند تهدید سر تیغ دهی کاش بدی

دست در گردن تیغ تو حلی‌وار مرا

از تو منت نپذیرم که ملک‌وار چو شمع

تخت زرین نهی اندر صف احرار مرا

منتی دارم اگر بر سر نطعم چو چراغ

بنشانی خوش و آنگه بکشی زار مرا

کس به عیار فرستادی و گفتی که به سر

خون بریزد به سر خنجر خونخوار مرا

وز پی آنکه ز سر تو خبردار شوم

کس فرستاد به سر اندر عیار مرا

تیغ عیار چه باید ز پی کشتن من

هم تو کش کز تو نیاید به دل آزار مرا

تو نکوتر کشی ایرا تو سبک دست تری

خیز و برهان ز گراندستی اغیار مرا

کافر و م**س.ت همی خوانی خاقانی مرا

کس مبیناد چو او مؤمن و هشیار مرا
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,430
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #13
درد زده است جان من میوهٔ جان من کجا

درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا

دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم

این همه اشک عاریه است اشک روان من کجا

او ز من خراب دل کرد چو گنج پی نهان

من که خرابه اندرم گنج نهان من کجا

یار ز من گسست و من بهر موافقت کنون

بند روان گسسته‌ام انس روان من کجا

گه گهی آن شکرفشان سرکه فشان ز لب شدی

گرم جگر شدم ز تب سرکه‌فشان من کجا

روز به روز بر فلک بخشش عافیت بود

آن همه را رسیده بخش ای فلک آن من کجا

نالهٔ خاقانی اگر دادستان شد از فلک

نالهٔ من نبست غم دادستان من کجا
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,430
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #14
سر به عدم درنه و یاران طلب

بوی وفا خواهی ازیشان طلب

بر سر عالم شو و هم جنس جوی

در تک دریا رو و مرجان طلب

مرکز خاکی نبود جای تو

مرتبهٔ گنبد گردان طلب

مائدهٔ جان چو نهی در میان

جان به میانجی نه و مهمان طلب

روی زمین خیل شیاطین گرفت

شمع برافروز و سلیمان طلب

ای دل خاقانی مجروح خیز

اهل به دست آور و درمان طلب

زهر سفر نوش کن اول چو خضر

پس برو و چشمهٔ حیوان طلب

خطهٔ شروان نشود خیروان

خیر برون از خط شروان طلب

سنگ به قرابهٔ خویشان فکن

خویش و قرابات دگرسان طلب

یوسف دیدی که ز اخوة چه دید

پشت بر اخوة کن و اخوان طلب

مشرب شروان ز نهنگان پر است

آبخور آسان به خراسان طلب

روی به دریا نه و چون بگذری

در طبرستان طربستان طلب

مقصد آمال ز آمل شناس

یوسف گم کرده به گرگان طلب
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,430
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #15
گر مدعی نه‌ای غم جانان به جان طلب

جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب

خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس

برگ هوا بساز و نثار از روان طلب

دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است

دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب

گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند

از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب

تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه

بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب

خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست

بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب

اقطاع این سوار ورای خرد شناس

میدان این براق برون از جهان طلب
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,430
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #16
م**س.ت تمام آمده است بر در من نیم شب

آن بت خورشید روی و آن مه یاقوت لب

کوفت به آواز نرم حلقهٔ در کای غلام

گفتم کاین وقت کیست بر در ما ای عجب

گفت منم آشنا گرچه نخواهی صداع

گفت منم میهمان گرچه نکردی طلب

او چو در آمد ز در بانگ برآمد ز من

کانیت شکاری شگرف وینت شبی بوالعجب

کردم برجان رقم شکر شب و مدح می

کامدن دوست را بود ز هر دو سبب

گرنه شبستی رخش کی شودی بی‌نقاب

ورنه میستی سرش کی شودی پر شغب

گفتم اگرچه مرا توبه درست است لیک

درشکنم طرف شب با تو به شکر طرب

گفتم کز بهر خرج هدیه پذیرد ز من

عارض سیمین تو این رخ زرین سلب

گفت که خاقانیا روی تو زرفام نیست

گفتم معذور دار زر ننماید به شب
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,430
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #17
به یکی نامهٔ خودم دریاب

به دو انگشت کاغذم دریاب

به فراقی که سوزدم کشتی

به پیامی که سازدم دریاب

درد من بر طبیب عرض مکن

تو مسیح منی خودم دریاب

کارم از دست شد ز دست فراق

دست در دامنت زدم دریاب

من از خیره‌کش فراق هنوز

دیت وصل نستدم دریاب

الله الله که از عذاب سفر

به علی‌الله درآمدم دریاب

دردمندم ز نقل خانهٔ آب

به گلاب و طبرزدم دریاب

من که در یک دو نه سه چار یکی

بستهٔ ششدر آمدم دریاب

من که خاقانیم به دست عنا

چون خیال مشعبدم دریاب
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,430
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #18
رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب
از شرم روی توست رخ ماه زیر آب
ماهی تنی و می‌کنی از اشک من گریز
نه ماهیان کنند وطن گاه زیر آب
نی نی توراست عذر که مشک و میی بهم
نی مشک و می شود آنگاه زیر آب
تخم وفاست دانهٔ دل چون به دست توست
خواهی به زیر خاک بنه خواه زیر آب
در اشک گرم غرقم و آنگاه سوخته
کس دید غرق سوخته به نگاه زیر آب
دریا کشم ز چاه غمت گر برآرم آه
سوزد نهنگ را طپش آه زیر اب
همسایگان ز تف دلم برکنند شمع
چون شد چراغ روز شبانگاه زیر آب
گریم چنان که از دم دریای چشم من
هر گوش ماهیی شود آگاه زیر اب
آبم برفت و گر شنود سنگ آه من
از سنگ بشنوند علی‌الله زیر آب
ای در آبدار جوانی ز پیچ و خم
در آب شد ز شرم تو صد راه زیر آب
حال من و تو از من و تو دور نیست زانک
تو آب زیر کاهی و من کاه زیر آب
خاقانیا به چاه فرو گوی راز دل
کز دوست رازدارتر آن چاه زیر آب
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,430
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #19
کار عشق از وصل و هجران درگذشت

درد ما از دست درمان درگذشت

کار، صعب آمد به همت برفزود

گوی، تیز آمد ز چوگان درگذشت

در زمانه کار کار عشق توست

از سر این کار نتوان درگذشت

کی رسم در تو که رخش وصل تو

از زمانه بیست میدان درگذشت

فتنهٔ عشق تو پردازد جهان

خاصه می‌داند که سلطان درگذشت

جوی خون دامان خاقانی گرفت

دامنش چه، کز گریبان درگذشت
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,430
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #20
انصاف در جبلت عالم نیامده است
راحت نصیب گوهر آدم نیامده است
از مادر زمانه نزاده است هیچکس
کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است
از موج غم نجات کسی راست کو هنوز
بر شط کـ×و×ن و عرصهٔ عالم نیامده است
از ساغر زمانه که نوشید شربتی
کان نوش جانگزای‌تر از سم نیامده است
گیتی تو را ز حادثه ایمن کجا کند؟
کورا ز حادثات امان هم نیامده است
دزدی است چرخ نقب‌زن اندر سرای عمر
آری به ه*رز قامت او خم نیامده است
آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ
اسباب این مراد فراهم نیامده است
با خستگی بساز که ما را ز روزگار
زخم آمده است حاصل و مرهم نیامده است
در جامهٔ کبود فلک بنگر و بدان
کاین چرخ جز سراچهٔ ماتم نیامده است
خاقانیا فریب جهان را مدار گوش
کورا ز ده، دو قاعده محکم نیامده است
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین