آموزش احساس شکست و رهایی از آن

[آرشام سرمست]

گاهی اوقات در زندگی اتفاقاتی می افتد که از کنترل ما خارج است . به طور مثال شرکتی که در آن کار می کنیم ، فعالیت خود را محدود می کند و ما بیکار می شویم ، همسرمان ما را ترک می کند ، یکی از اعضای خانواده بیمار می شود یا یکی از نزدیکانمان می میرد یا دولت مانع اجرای یکی از برنامه های ما می شود . در چنین اوضاعی فکر می کنیم کاری نمی توانیم برای بهبود شرایط خود انجام دهیم و در واقع هیچ چیزی در اختیار ما نیست .​

 

[آرشام سرمست]

شاید برای پیدا کردن یک شغل خوب ، کمک به خانواده و اطرافیان یافتن همسری مناسب و یا احساس خوشبختی به هر راهی روی آورده اما هیچ کدام از این راه ها ۔ شما را به مقصد نرساند . هنگامی که قدم در راهی تازه می گذاریم ، تمام تلاش خود را می کنیم ولی باز هم ممکن است به هدف خود ترسیم چرا بیشتر مواقع از اینکه راه تازه ای را امتحان کنیم ، می ترسیم ؟ دلیلش این است که نمی خواهیم شکست بخوریم نمی خواهیم تمام دارایی خود را از دست بدهیم و و عاقبت به یأس و بدبختی رسیم بیشتر ما بعد از چند بار تلاش بی فایده ، دلسرد می شویم و دست از تلاش بر می داریم به جایی می رسیم که باورمان می شود هر سعی و کوششی بی فایده است

 

[آرشام سرمست]

هر زمان که به این مرحله رسیدید که دیگر سعی و تلاشی نداشتید ، در جایگاهی قرار می گیرید که آن را « شکست خود خواسته » می گویند ؛ یعنی شما زمینه شکست خود را فراهم می کنید و افکار و احساس ناکامی را در خود تقویت می کنید . خوب است بدانید شما بسیار توانمند هستید ؛ پس هم اکنون با تغییر در رفتار و افکار خود ، می توانید زندگی خود را متحول کنید .
من ناامید نمی شوم زیرا هر شکست ، مقدمه ای است برای رسیدن به پیروزی ( توماس ادیسون )
اولین اقدام برای رسیدن به موفقیت در زندگی این است که طرز فکر خود را تغییر دهید یعنی هیچ گاه خود را دست کم نگیرید و فکر نکنید نمی توانید کاری را به درستی انجام دهید ، احساس شکست و ناکامی نداشته باشید . اکنون برای قدم برداشتن در این راه چه کاری باید انجام داد ؟ بیشتر اوقات ، افراد به این دلیل فکر می کنند که توانایی انجام کاری را ندارند که در گذشته اقداماتی کرده اند اما بی نتیجه بوده است ؛ اما دیگر به این فکر نمی کنند که گذشته با آینده یکی نیست و فرق دارد . کارهایی که در گذشته انجام داده اید ، مهم نیست و دیگر گذشته است ؛ بلکه کاری که اکنون انجام می دهید ، اهمیت دارد . بعضی از افراد می خواهند با استفاده از آینه عقب ، به جلو رانندگی کنند . این افراد خیلی زود دچار سانحه می شوند . اگر شما هم چنین طرز فکری داشته باشید و هنوز در گذشته زندگی می کنید ، بی تردید یأس و ناکامی در انتظار شماست . اما اگر به کاری که اکنون انجام می دهید توجه کنید برای شما خیلی بهتر خواهد بود و جای امیدواری است .

 

[آرشام سرمست]

سعی و تلاش ، نتیجه خواهد داد !

خیلی از افراد می‌گویند : 《 برای موفقیت راه های بیشماری امتحان کرده ام اما همه آنها بی فایده بوده است ! » یا « هزاران راه رفته ام اما بی نتیجه بوده . اگر درست فکر کنند شاید صدها یا حتی ده ها باز هم برای تغير تلاش نکرده اند . بیشتر آنها شاید فقط چند بار یا حتی کم تر از انگشتان دست برای رسیدن به هدف سعی کرده اند و چه موفق نشده اند دست از تلاش کشیده اند
راز موفقیت این است که ببینید چه چیزی برایتان خیلی اهمیت دارد ، آن وقت سعی کوشش را آغاز کنید هر چند که در ابتدای کار ، تلاشتان بی نتیجه به نظر برسد . اکنون مثالی می آوریم ؛ آیا می دانید سرهنگ ساندرس » کیست ؟ و این مرد چگونه توانست به موفقیتی غیر قابل تصور دست پیدا کند ؟ ممکن است فکر کنید او ثروتمند به دنیا آمد است با خانواده ای ثروتمند داشته است . آیا او در دانشگاه معروفی مثل هاروارد درس خوانده است ؟ شاید هم دلیلش این باشد که برای رسیدن به هدف از ابتدای جوانی تلاش کرده است . شاید به نظرتان عجیب بیاید که بدانید سرهنگ ساندرس ، زمانی به دنبال تحقق آرزوهایش رفت که شصت و پنج ساله بود. چه دلیلی باعث شد که او به خود بیاید و عاقبت فعالیت خود را شروع کند ؟ خوب است بدانید او ، مردی من ، بیکار ، افسرده و تنها بود . وقتی اولین حقوق بازنشستگی خود ، که مبلغ ۱۰۵ دلار بود را گرفت ، بسیار ناامید شده اما به جای اعتراض به تأمین اجتماعی و سرزنش دولت ، از خود پرسید : « چه خدمتی می توانم انجام دهم که برای مردم مفید و ارزشمند باشد ؟ چگونه می توانم به جامعه خدمتی شایسته داشته باشم ؟ » او در این مورد بسیار فکر کرد تا بداند ارزشی می تواند به دیگران ارائه دهد .

 

[آرشام سرمست]

اولین چیزی که به ذهنش رسید این بود : << خوب من طرز تهیه جوجه کباب را به روش خاصی بلدم که همه ان را دوست دارند ! پس چه اشکالی دارد این دستورالعمل را به یک رستوران بفروشم ؟ شاید بتوانم از این راه پولی به دست اورم . >> اما این فکر به نظرش مسخره آمد چون با فروش این دستورالعمل آنقدر پول ناچیزی بدست می اورد که حتی نمیتوانست کرایه تاکسی خود را بدهد .
بعد فکر دیگری به ذهنش امد : << خوب بهتر است نه تنها شیوه طبخ جوجه کباب را بفروشم بلکه طرز تهیه ان را هم اموزش بدهم . اگر جوجه کباب خیلی خوب درست شود ممکن است فروش ان بالا برود .
در نتیجه مشتری زیاد میشود و کسب و کارشان رونق میگیرد . شاید هم درصدی از فروش اضافه را به من هم بدهند >>

 

[آرشام سرمست]

خیلی از مردم نظرات جالبی دارند ؛ اما سرهنگ ساندرس یک تفاوت مهم با دیگران داشت و فردی بود که فقز به کار فکر نمی کرد بلکه اهل عمل بود . او به هر رستورانی سر زد و برنامه خود را برای صاحب رستوران گفت : من یک روش عالی برای طبخ جوجه دارد که اگر شما از آن استفاده کنید فکر می کنم فروشتان بسیار بالا می رود و اگر این طور شد در عوض شما هم درصدی از آن افزایش فروش را به من بدهید . » بیشتر آنها به و خندیدند و مسخره اش کردند و گشت « پیرمرد برو برس یه زندگی ات ، ما نیازی به چنین دستورالعملی نداریم ! » اما او دلسرد نشته او راهی برای رسیدن به مزیت انتخاب کرده بود که به آن << قدرت درونی » می گویند

 

[آرشام سرمست]

قدرت درونی باعث می شود شما در انجام هر کاری تلاش کنید و هر بار که کاری را به سرانجام می رسانید ، درسی تازه بیاموزید پس می توانید همان کار را دفعه بعد بهتر و بهتر انجام دهید . بی شک سرهنگ ساندرس هم از قدرت درونی خود بهره بردا هر بار که صاحبان رستوران کار او را قبول نمی کردند به جای ناامیدی تمام تلاشش را می کرد که برنامه خود را طوری بیان کند که آنها تحت تأثیر قرار گیرند و او بتواند به نتیجه دلخواهش برسد . به نظر شما آیا سرهنگ ساندرس بیشتر از اینکه پاسخ مثبت بشنود ، پاسخ منفی نشنید ؟ بله ، او ۱۰۰۹ پاسخ منفی شنید تا سرانجام فقط یک نفر طرح او را پذیرفت.

 

[آرشام سرمست]

او دو سال تمام برای رسیدن به نتیجه مثبت وقت گذاشت و با ماشین قدیمی و خود ، به شهرهای مختلف آمریکا رفت . با همان لباس سفید آشپزی شب ها را در صندلی عقب ماشینش به صبح رساند . گاهی جوجه مورد نظرش را به صورت امتحانی برای بعضی از رستوران ها می پخت ، خودش هم لقمه ای از آن می خورد و بیشتر اوقات غذایش فقط همین بوده به نظر شما چند نفر ممکن است پیدا شوند که بیش از ۱۰۰۰ بار دست رد به سینه آنها زده شود اما باز هم از تصمیم خود منصرف نشوند و دست از تلاش برندارند ؟ بی شک عده کمی ، به همین دلیل در تمام دنیا فقط یک سرهنگ ساندرس پیدا می شود . بیشتر مردم تحمل شنیدن چندین پاسخ منفی را هم ندارند چه برسد به و یا حتی هزار بار اما غافلند که تنها راه موفقیت ، همین داشتن پشتکار است . اگر ب سرگذشت مردان موفق در تاریخ دقت کنید متوجه می شوید یک چیز بین همه آنها مشترک ست : آنها هیچ وقت از پاسخ رد نمی ترسیدند و دست از تلاش برنمی داشتند ، پاسخ منفی برای آنان بی معنا بود و هیچ چیز نمی توانست سد راه آن ها برای رسیدن به هدف و برنامه هایشان باشد . آیا می دانید « والت دیسنی » برای تهیه « شادترین مکان روی زمین ! » ۳۰۲ بار تلاش کرد تا بتواند بودجه آن را تأمین کند ؟ همه بانک ها او را دست می انداختند و به او جواب رد دادند اما او با تلاش زیاد توانست رویای خود را تحقق ببخشد . امروزه تعداد زیادی از « دنیای والت دیسنی » لذت می برند ، دنیایی زیبا و متفاوت که با تصمیم قاطعانه یک مرد با اراده ساخته شد .

 

[آرشام سرمست]

پس به این نتیجه میرسیم که به دلیل داشتن مشکلات مالی و افسردگی نباید زندگی را تمام شده بدانیم
من سالم هستم و هیچ عیبی ندارم . فقط در روز های سخت زندگی به سر میبرم
اگر به پرورش دانه هایی که کاشته اید ( اعمال درست ) مشغول شوید عاقبت شب سیاه پایان می یابد و نور و روشنی از راه میرسد . ان زمان است که نتیجه سالها تلاش و زحمت را درو میکنید .
همچنین اگر هربار یک راه را بروید و یک روش را مدام تکرار کنید انتظار نتیجه ای بهتر داشتن کمال ساده لوحی است!
پس باید راه های تازه را هم امتحان کردتا بهترین نتیجه حاصل شود .
پس : تلاش همیشگی همراه با پیگیری و انعطاف داشتن در راه رسیدن به اهداف در نهایت شمارا به خواسته هایتان میرساند!

 

[آرشام سرمست]

اما همیشه باید این فکر موذی و بازدارنده را از ذهنتان بیرون کنید که : هیچ راهی نیست و همه درها بسته است .
اگر به درونتان توجه کنید این امر واقعیت دارد .