- شناسه کاربر
- 660
- تاریخ ثبتنام
- 2021-07-20
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 5
- نوشتهها
- 109
- پسندها
- 503
- امتیازها
- 203
تمام مشاهدات شما از یک صحنه، در فضا سازی تاثیر دارد . بوییدنیها ، شنیدنیها ، دیدنیها ، لمس کردنیها و حتی حس کردنیها خواننده را بیشتر به فضای حاکم بر داستانتان فرو میبرد
یک بقالی را تصور کنید
کلاه مرد بقال کنار در و به رخت آویز کوچک، آویزان بود ، انتهای بقالی یک اتاقک کوچک بود ، پیرزنی تپل، با لچک قرمز که تخمه ی آفتابگردان بو میداد در آن اتاقک ع×ر×ق میریخت و زیر لب آواز یا ورد میخواند ، بقالی ردیف به ردیف برنج و حلب روغن چیده شده بود و بقال پیر باید برای برداشتن یک شیشه مربا از قفسه ای که روی آن شیشه های مربا و حبوبات را چیده بود ، از میان آن حجم برنج و روغن و کیسه های درهم ، میگذشت.
بوی تخمه ی آفتابگردان و سیر ترشی و ترشی هایی که درون دبه بود، فضا را پر کرده بود. صدای پنکه که هوای گرم ظهرگاه تابستان را قابل تحملتر میکرد، همه جا پیچیده بود . دستی بر میز خاک گرفته ی شیشه ای میکشد و سعی میکند خودش اجناسش را حساب کتاب کند و زودتر از این محیط دور شود .
این فضای یک بقالی ست که نوع ساختارش نشان دهنده ی یک بقالی با ویژگیهای خاص خود است . البته بهتر است که این اطلاعات کم کم به خواننده داده شود نه انقدر پشت سر هم ؛ مگر اینکه آن فضا در داستان گذرا باشد ، مگر کاراکترتان چند بار به بقالی میرود ؟ برای همین بهتر ست در صحنه ای که یکبار مینویسید، در همان صحنه ویژگی ها را بگویید .
روی شن داغ پا گذاشتم ، حس گرما از پاهایم به تمام بدنن رسوخ کرد ، رد پاهایم را موج ها میشستند و من انگشتانم میان ماسه های خیس فرو میرفت . نسیم، موهای لختم را به بازی گرفته بود و من از لابلای انگشتانم که رو به آسمان گرفته بودم ، خورشید سرخ را میدیدم که به قعر آب فرو میرود
اینجا علاوه بر قدم زدن کنار ساحل ، رد پا، موجهای خروشان ، شستن رد پاها و غروب خورشید ، وزیدن نسیم و تصویر انگشتان دختر را دیدیم .
اگر صحنه را مستقیم تصویر کنیم به این صحنه پردازی، ایستا میگویند ؛زیرا این صحنه همانجا متوقف میشود . اگر غیر مستقیم بگوییم این صحنه پردازی، پویاست، زیرا در روح داستان جریان دارد و همه جای داستان همراه خواننده میشود
وقتی توصیفتان غیر مستقیم باشد مجبور به پرداختن صفات مجرد و غیر قابل تصویر نیستید
مثلا مینویسید در انتهای کوچه ماشین قشنگی پارک شده بود ،.خواننده معنی قشنگ را میداند ولی نمیداند منظور شما از قشنگ چیست ؟ چه چیز به نظرتون قشنگ میاد. برای همین مجبور میشید توصیف مستقیم کنید . ماشین شاسی بلند و مشکی متالیک ، رو کشهای سفید و شیشه ی دودی و...... این نوع صحنه پردازی داستانتان را خشک میکند
تکیه بر در ماشین نقره ای متالیکش زدم و خیره نگاهش کردم ؛ مرا کنار زد و در را باز کرد. آنچنان هولم داد که ناخوداگاه نیم پله ی جلوی در را بالا رفتم و پرت شدم تو ماشین . اگر تشک نرم نبود با ضربی که افتادم، حتما کمرم میشکست . چنگ زدم روی روکش تمام سفید صندلی و خودمو جاکردم میون صندلی بزرگ . از شیشه ی دودی حرکاتش رو زیر نظر گرفتم .
این یک تصویر سازی غیر مستقیمه از یک ماشین نقره ای شاسی بلند با شیشه های دودی و روکشهای سفید .
با کمی تفکر میتونیم توصیف رو لابلای داستان بگنجانیم
دهن گشادش انقدر کش اومد که انگار از این گوش تا اون گوش رو با چاقو بریدن
تمام وسایلمان مثل تفاله های غمناکی بود که جا به جای خانه پخش شده بود . ساعت قدیمی و کوکی مادر که از جهیزیه ی چهل و شش سال پیشش به یادگار مانده بود، روی چهار و پانزده دقیقه توقف کرده بود .
دنده ی ماشین رنگ و رو رفته اش را جا زد و راه افتاد ، صدای فریادهایم میان صدای چرخها و موتور ، گم میشد
اینها فضاسازی غیر مستقیمه که اصولا هم نوشته را زیباتر میکنه و هم به داستان روح و جلای خاصی میده.
یک بقالی را تصور کنید
کلاه مرد بقال کنار در و به رخت آویز کوچک، آویزان بود ، انتهای بقالی یک اتاقک کوچک بود ، پیرزنی تپل، با لچک قرمز که تخمه ی آفتابگردان بو میداد در آن اتاقک ع×ر×ق میریخت و زیر لب آواز یا ورد میخواند ، بقالی ردیف به ردیف برنج و حلب روغن چیده شده بود و بقال پیر باید برای برداشتن یک شیشه مربا از قفسه ای که روی آن شیشه های مربا و حبوبات را چیده بود ، از میان آن حجم برنج و روغن و کیسه های درهم ، میگذشت.
بوی تخمه ی آفتابگردان و سیر ترشی و ترشی هایی که درون دبه بود، فضا را پر کرده بود. صدای پنکه که هوای گرم ظهرگاه تابستان را قابل تحملتر میکرد، همه جا پیچیده بود . دستی بر میز خاک گرفته ی شیشه ای میکشد و سعی میکند خودش اجناسش را حساب کتاب کند و زودتر از این محیط دور شود .
این فضای یک بقالی ست که نوع ساختارش نشان دهنده ی یک بقالی با ویژگیهای خاص خود است . البته بهتر است که این اطلاعات کم کم به خواننده داده شود نه انقدر پشت سر هم ؛ مگر اینکه آن فضا در داستان گذرا باشد ، مگر کاراکترتان چند بار به بقالی میرود ؟ برای همین بهتر ست در صحنه ای که یکبار مینویسید، در همان صحنه ویژگی ها را بگویید .
روی شن داغ پا گذاشتم ، حس گرما از پاهایم به تمام بدنن رسوخ کرد ، رد پاهایم را موج ها میشستند و من انگشتانم میان ماسه های خیس فرو میرفت . نسیم، موهای لختم را به بازی گرفته بود و من از لابلای انگشتانم که رو به آسمان گرفته بودم ، خورشید سرخ را میدیدم که به قعر آب فرو میرود
اینجا علاوه بر قدم زدن کنار ساحل ، رد پا، موجهای خروشان ، شستن رد پاها و غروب خورشید ، وزیدن نسیم و تصویر انگشتان دختر را دیدیم .
اگر صحنه را مستقیم تصویر کنیم به این صحنه پردازی، ایستا میگویند ؛زیرا این صحنه همانجا متوقف میشود . اگر غیر مستقیم بگوییم این صحنه پردازی، پویاست، زیرا در روح داستان جریان دارد و همه جای داستان همراه خواننده میشود
وقتی توصیفتان غیر مستقیم باشد مجبور به پرداختن صفات مجرد و غیر قابل تصویر نیستید
مثلا مینویسید در انتهای کوچه ماشین قشنگی پارک شده بود ،.خواننده معنی قشنگ را میداند ولی نمیداند منظور شما از قشنگ چیست ؟ چه چیز به نظرتون قشنگ میاد. برای همین مجبور میشید توصیف مستقیم کنید . ماشین شاسی بلند و مشکی متالیک ، رو کشهای سفید و شیشه ی دودی و...... این نوع صحنه پردازی داستانتان را خشک میکند
تکیه بر در ماشین نقره ای متالیکش زدم و خیره نگاهش کردم ؛ مرا کنار زد و در را باز کرد. آنچنان هولم داد که ناخوداگاه نیم پله ی جلوی در را بالا رفتم و پرت شدم تو ماشین . اگر تشک نرم نبود با ضربی که افتادم، حتما کمرم میشکست . چنگ زدم روی روکش تمام سفید صندلی و خودمو جاکردم میون صندلی بزرگ . از شیشه ی دودی حرکاتش رو زیر نظر گرفتم .
این یک تصویر سازی غیر مستقیمه از یک ماشین نقره ای شاسی بلند با شیشه های دودی و روکشهای سفید .
با کمی تفکر میتونیم توصیف رو لابلای داستان بگنجانیم
دهن گشادش انقدر کش اومد که انگار از این گوش تا اون گوش رو با چاقو بریدن
تمام وسایلمان مثل تفاله های غمناکی بود که جا به جای خانه پخش شده بود . ساعت قدیمی و کوکی مادر که از جهیزیه ی چهل و شش سال پیشش به یادگار مانده بود، روی چهار و پانزده دقیقه توقف کرده بود .
دنده ی ماشین رنگ و رو رفته اش را جا زد و راه افتاد ، صدای فریادهایم میان صدای چرخها و موتور ، گم میشد
اینها فضاسازی غیر مستقیمه که اصولا هم نوشته را زیباتر میکنه و هم به داستان روح و جلای خاصی میده.