. . .

آموزش آرایه مجاز | مثال و نمونه

تالار مطالب آموزش نویسندگی

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,411
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,076
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #1
شاعر با تخیل خود و تصاویری که می‌سازد تجربۀ حسی خودش را به خواننده منتقل می‌کند. صور خیال را می‌توان ابزار اصلی او برای این کار دانست.



همان‌طور که علوی مقدم می‌گوید: «اصولاً شعر بدون صور خيال، شعر نيست بل سخنی است ساده و عادی.»



به کار بردن عناصر خیال برای این اهمیت زیادی دارد که شعر به‌واسطۀ آن‌ها سریع‌تر و بهتر در دل اثر می‌کند و در ذهن می‌ماند.



شعری که بهره‌ای از تصویر و خیال ندارد، اگر بتوانیم آن را شعر بنامیم محکوم به نابودی است.



تابه‌حال تشبیه و استعاره را از بساط صور خیال بررسی کرده‌ایم و حالا رسیده‌ایم به مجاز.



معمولاً وقتی در مورد مسابقات ورزشی حرف می‌زنیم می‌گوییم ایران در بازی‌های آسیایی قهرمان شد.



یا در روزهای تعطیل از شهری آرام و خاموش یاد می‌کنیم.



در مورد اول منظورمان از ایران، تیم ملی است یا حالا هر تیمی که در آن مسابقات شرکت کرده و در مورد دوم مردم شهر است.



بااین‌حال یک ارتباط معنادار بین شهر و ایران که ظرف هستند با مردم و تیم یا مظروف برقرار است که خواننده از طریق آن می‌تواند به‌ منظور اصلی نویسنده یا شاعر پی ببرد.



مجاز درواقع همین است.



به کار بردن کلمه‌ای در معنایی غیرحقیقی؛ اما باید بین معنای حقیقی و مجازی رابطه‌ای وجود داشته باشد تا بتوان به مقصود گوینده پی برد.

یعنی یک نشانه و سرنخ نیاز داریم برای اینکه ذهن مخاطب را از معنای حقیقی دور کرده و به سمت معنای مجازی ببریم. به این سرنخ «علاقه» می‌گویند.



معنای حقیقی یعنی چه؟



بگذارید از شفیعی کدکنی کمک بگیریم: «استعمال کلمه در همان مفهومی که واضع لغت آن را به کار برده، بی هیچ تصرفی در مورد استعمال آن.»



ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت

این نقش‌ها ببین که چه خوش در کدو ببست

حافظ

در این بیت حافظ پیاله در معنای حقیقی به کار رفته.

در عهد پادشاه خطا بخش جرم‌پوش

حافظ قرابه‌کش شد و مفتی پیاله‌نوش



اما اینجا پیاله در عنای حقیقی به کار نرفته چون پیاله را که نمی‌نوشند. بنابراین پیاله مجاز از شـ×ر×ا×ب است.



جرجانی می‌گوید: «مجاز گوهری است از گوهرهای گران‌بهای بلاغت كه گويندۀ بليغ و نويسندۀ توانا می‌تواند از اين نوع استعمال سرمايه بگيرد و كلام را موافق طبع و ذوق و بر اساس يک هدف عالی قرار بدهد و درعین‌حال زيبا آورده و معنی را هم به ذهن شنونده نزديک سازد.»



مجاز زیرساخت استعاره است و علاوه بر زبان ادبی در زبان روزمره و گفتار هم کاربرد زیادی دارد.

(بعضی می‌گویند استعاره از انواع مجاز است.)



مثلاً وقتی گرسنه‌ایم می‌گوییم: می‌توانم «تمام ظرف» را بخورم.



تمام ظرف اینجا مجاز از همۀ غذای آن است.



چرا مجاز مهم است؟



اهمیت مجاز در گستردگی آن است. طوری که مجاز ابزاری است برای گوینده که تا کلام خودش را بیاراید تا خواننده به ظرافت‌های زبانی پی ببرد.



مجاز ذهن مخاطب را به تکاپو می‌اندازد و او را به چالش می‌کشد.



به قول شفیعی کدکنی: «در عنصر مجاز، شوق و اشتیاقی در خواننده برای جست‌وجو و طلب مفهوم تازه است و این یک عامل درونی است که سخن را تأثیر و نفوذ بیشتری می‌بخشد.»



گفتیم که در استعاره هم کلمه‌ها در معنای واقعی خودشان به کار نمی‌روند. پس همۀ استعاره‌ها مجاز هستند اما عکس آن درست نیست؛ یعنی هر مجازی را نمی‌توان استعاره نامید.



بیایید ادامۀ بحث را با مثال پیش ببریم:



چه اشکال دارد که در هر قنوت

دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟

قیصر امین پور



در این بیت قنوت مجاز از نماز است.



یک شهر همی فسون و رنگ آمیزند

تا بر من و بر تو رستخیز انگیزند

دبیر سیاقی



در اینجا هم منظور از شهر مردم هستند و رستخیز مجاز از شور و هیجان است.



همه دیده پر آب و دل پر ز خون

نشسته به تیمار مرگ اندرون

فردوسی



در این بیت آب مجاز است از اشک.



خیال دره و تنهایی

دوانده در رگ او ترس.



در این تکه از شعر سهراب سپهری «رگ» مجاز از کل وجود است.



گاهی از یک کل نام می‌بریم اما منظورمان جزئی از آن است. مثلاً می‌گوییم ایران درحالی‌که «تیم ایران» موردنظر ماست.



اما بعضی‌اوقات از جزء به کل می‌رسیم مثل همین شعر سهراب که در آن به «رگ» اشاره کرده‌ایم اما منظور کل وجود است.



چو باده بود، چه پروا ز باد آبانم

بریز جامی از آن آتش خمارشکن

اخوان ثالث



آبان مجاز از فصل پاییز.



دستی که با یک گل

از پشت دیواری صدا می‌زد

یک دست دیگر را

و لکه‌های کوچک جوهر بر این دست مشوش، مضطرب، ترسان…

فروغ فرخزاد



در این شعر «دست» مجاز از کل وجود است.



زخم آن‌چنان بزن که به رستم شغاد زد

زخمی که حیله بر جگر اعتماد زد

محمدعلی بهمنی



حیله مجاز از فرد حیله‌گر و اعتماد مجاز از فرد اعتمادکننده.



تمام سایه‌ها را می‌کشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می‌کنم هر شب

محمدعلی بهمنی



شهار مجاز از مردم شهر.



آفرین جان‌آفرین پاک را

آن‌که جان بخشید و ایمان خاک را

عطار

خاک مجاز از انسان.



تمرین:

در شعرهای زیر مجاز را پیدا کنید:



و گوش کن که همین حرف در تمام سفر

همیشه پنجرۀ خواب را به هم می‌زد

سهراب سپهری



طاغوت روا داشت به من نانی و آبی

هرچند به خون دلم آغشت خوان را

اخوان ثالث



دل عالمی بسوزی، چو عذار برفروزی

تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

حافظ



شاید حقیقت آن دو دست جوان بود

آن دو دست جوان

که زیر بارش یکریز برف مدفون شد.

فروغ فرخزاد



…زمانی که ملائک خاک را تعظیم می‌کردند

حسین منزوی
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین