- نوع اثر
- دلنوشته
- نام اثر
- چاه غربت
- ژانر
- اجتماعی, تراژدی
- سطح
- نقرهای
- اثر اختصاصی
- بله
- نویسنده
- هدیه قلی زاده امیری
- کپیست
- ترلان محمدی
- ویراستار
- هانی.میم
- منتقد
- آرمیتا حسینی
- طراح جلد
- ترلان محمدی
- منبع تایپ
- انجمن رمانیک
- تعداد صفحات
- 16
نام اثر:دلنوشته چاه غربت
نام نویسنده: @هدیه زندگی
لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده – دلنوشته چاه غربت | هدیه قلی زاده
ژانر: اجتماعی، تراژدی
سطح: نقره ای
تعداد صفحات: شانزده
مقدمه:
به شهر بینوایان من گدایم
ولی در شهر خود من کدخدایم
کنون افتادهام در چاه غربت
نمیآید زِ دل هرگز صدایم
برشی از اثر:
چشمانم را که با اشک يکی شده است از هم میگشونم! حالههای
اشک مانع از خوب و واضح ديدنم میشود. با آن حال اسفناکم لبخند
خسته بر لبانم مینشانم! به اطراف مینگرم، به اطرافی که چيزی در آن
پيدا نيست. با شک و ذرهای ترس، نگاهی به اطراف میاندازم.
چيزی نيست يا من چيزی را نمیبينم؟!
همه چيز به گونهای نهفته
هست، آری چيزی را نمیبينم! به راستی هيچ چيز مشخص نيست؛ اما حال من، تنها در اين مکان سرد، گفتم سرد! آری همه جا سرد است و سوز میآيد؛ اما از کجا؟ خود را همچون مادری که فرزندش را در
آغوش خود حل میکند، بغل میگيرم، چرا که گرمای ناقابلی را دريافت کنم؛ اما چگونه؟ آيا آن گرما را دريافت و حس میکنم؟!
***
پاهايم را در بغلم همچون بچهای جمع میکنم! چشمانم از فرط گريه و خستگی، درد غير قابل تحملی دارد، آرام چشمانم را بر روی هم میگذارم.
به تصويری که پشت چشمانم نمايان بود، نگريستم. سیاه و تاريک! به راستی غربت چيست؟ آری غربت! غربت آن نيست که تنها باشی! لبخند تلخ و بیجانی را مهمان لبانم میکنم و با لبان خشکيدهام زير ل*ب زمزمه میکنم:
– غربت آن نيست که تنها باشی!
فارغ از فتنهی فردا باشی!
قطره اشکی بر گونهام فرود میآيد و راه خود را در پيش میگیرد. با
لبخند خسته و بیجان ديگر، چشمانم را محکم بر روی هم میفشارم و لبخندی تلختر از زهر میزنم و دوباره زمزمه میکنم:
– آری غربت آن است که همچون قطرهی آب در به در، در پی آبی باشی!
و قطرات اشک بودند که بیرحمانه از هم، پيشی میگرفتند و به راستی
چه دنيای عجيبیست!
نظر دادن